از تفسير فارسى او ظاهر مى شود كه معاصر صاحب كشّاف بوده و بعضى اشعار صاحب كشاف به او رسيده اما كشاف به نظر او نرسيده و اين تفسير فارسى او در رشاقت ۱ تحرير و عذوبت تقرير و دقّت بى نظير است. فخرالدّين رازى اساس تفسير كبير خود را از آنجا اقتباس نموده و جهت توهّم انتحال، بعضى از تشكيكات خود را بر آن افزوده، در مطاوى اين مجالس پرنور شطرى از روايات و لطائف نكات و اشارات او مسطور است و او را تفسيرى عربى هست كه در خطبه تفسير فارسى به آن اشاره نموده ۲ اما تا غايت به نظر مطالعه فقير نرسيده.
و شيخ عبدالجليل رازى ۳ در بعضى از مصنّفات خود ذكر شيخ ابوالفتوح
1.تصحيح قياسى، و فى الاصل وثاقت.
2.عين عبارت مؤلف در ديباچه تفسير روض الجنان (ج ۱ ص ۲) از قرار ذيل است: «پس چون جماعتى از دوستان و بزرگان از اماثل و اهل علم و تديّن اقتراح كردند كه در اين باب جمعى بايد كردن چه اصحاب ما را تفسيرى نيست مشتمل بر اين انواع واجب ديدم اجابت كردن ايشان و وعده دادن به دو تفسير يكى به پارسى و يكى به تازى، كه پارسى مقدم شد به تازى براى اينكه طالبان اين بيشتر بودند و فايده هر كسى بدو عام تر بود»، و ازين عبارت چنان كه ملاحظه مى شود آنچه بر مى آيد فقط اين است كه مؤلف وعده تأليف تفسيرى عربى داده بوده ولى آيا موفق به وفاى به اين وعده نيز شده بوده ابدا از آن برنمى آيد و چون هيچ كس تاكنون از اين تفسير عربى مؤلف نام و نشانى نديده پس محتمل است به احتمال قوى كه به واسطه بعضى موانع يا به واسطه عدم وفاء عمر مؤلف هيچ گاه اين خيال از عالم قوه به حيّز فعل نيامده بوده است.
3.مابين علماى شيعه عده اى بوده اند موسوم به اين اسم و نسب يعنى عبدالجليل رازى، ولى مقصود به ذكر در اين جا در كلام صاحب مجالس المؤمنين بدون شك نصيرالدين عبدالجليل بن ابى الحسين بن ابى الفضل قزوينى رازى صاحب كتاب بعض مثالب النّواصب فى نقض بعض فضايح الرّوافض، است كه صاحب مجالس المؤمنين بسيار مكرر در تضاعيف كتاب خود از آن نقل كرده است و غالبا محض اختصار از آن فقط به كتاب النّقض تعبير مى نمايد و شرح احوال مؤلّف آن را نيز به عنوان «عبدالجليل قزوينى رازى» در مجلس پنجم از همان كتاب يعنى مجالس المؤمنين مشروحا ذكر كرده است و از آنجا برمى آيد كه عبدالجليل مذكور در سنه پانصد و پنجاه در حيات بوده يعنى بعبارة اخرى معاصر يا قريب العصر با ابوالفتوح رازى بوده است. و شرح احوال اين عبدالجليل قزوينى رازى به علاوه مجالس المؤمنين در فهرست منتجب الدين، ص ۹. و أمل الآمل، ص ۳۷۹، و روضات الجنات، ص ۳۵۰ـ۳۵۱، نيز مسطور است، و در كتاب التدوين فى ذكر أخبار قزوين رافعى (نسخه اسكندريه، ص ۳۴۲) نيز شرح حال مختصرى از او مذكور است و نصّه: «عبدالجليل بن ابى الحسن بن الفضل (كذا) ابوالرّشيد القزوينى يعرف بالنّصير واعظ اصولى له كلام عذب فى الوعظ و مصنّفات فى الاصول توطّن الرّى و كان من الشّيعه». و مخفى نماناد كه كتاب سابق الذكر از مؤلّفات صاحب ترجمه يعنى بعض مثالب النواصب فى بعض فضايح الروافض به زبان فارسى بوده (روضات، ص ۱۴۴) و چنان كه از فقراتى كه صاحب مجالس در مواضع عديده از آن نقل كرده واضح مى شود به فارسى بسيار شيرين سليس دلكشى بوده است و علاوه بر موضوع اصلى آن كه رد بر كتابى بوده موسوم به فضايح الروافض تأليف يكى از علماى عامه حاوى اطلاعات بسيار نفيس مهمى راجع به تاريخ و جغرافياى رى و نواحى آن بوده است و اين كتاب تا عهد صاحب رياض العلماء ميرزا عبداللّه اصفهانى معروف به افندى يعنى تا اوائل قرن دوازدهم هجرى موجود بوده است (روضات، ص ۳۵۱) و هيچ بعيد نيست كه هنوز در يكى از كتابخانه هاى ايران يا عتبات عاليات موجود باشد. [اين كتاب موجود است و به همت ميرجلال الدين محدّث ارموى با عنوان النقض در تهران (۱۳۵۸) به سرمايه انجمن آثار ملّى به طبع رسيده است با حواشى و توضيحات و تعليقات مفصل و روشنگر در سه جلد. م. ]