يافته بوده است و ظنّ غالب نيز همين است ـ و اللّه اعلم بحقائق الامور.
ثالثا؛ آنكه ابوالفتوح رازى اين كتاب علاوه بر عدّه كثيره از مشاهير رجال از فقهاء و محدثين و متكلّمين و مفسّرين و نحاة و لغوييّن و علماء عربيّت و ادبا و شعرا از قرون اوليّه اسلام گرفته الى اواخر قرن پنجم كه غالبا در اثناء تفسير از ايشان نام مى برد و به اقوال و آراء و روايات و اشعار ايشان تمسّك مى جويد علاوه بر اشخاص مذكوره از پاره كسانى نيز نام برده كه در اوايل الى اواسط قرن ششم هجرى وفات يافته اند. از جمله فصيحى نحوى و هو ابوالحسن على بن ابى زيد محمّد بن على استرابادى شيعى امامى معروف به فصيحى 1 متوفى در بغداد در 13 ذى الحجه سنه 516 ابوالفتوح رازى تفسير خود در تفسير آيه «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» در سورة النساء (آيه 24) در خصوص حلّيّت متعه در مذهب شيعه گويد:
و از اعلام مذهب اماميان يكى متعه است و مخالفان ايشان را به اين طعنه زنند و ابن سكّرة الهاشمى 2 گفت در اين معنى:
يا من يرى المتعة من دينهحلاّ وإن كانت بلا مهر
ولا يرى سبعين تطليقةتبين منه ربّه الخدر
من هاهنا طابت مواليدكمفاجتهدوا في الحمد والشّكر
خواجه اديب علىّ بن ابى زيد الفصيحى اين را جواب گفت:
بناتكم يا منكرى متعة الاولىرأوها رضا فى دينهم غير منكرة
إماء وأنتم إن معضتم لقولتىعبيد لهم فيما يرون مسخّرة
و نعلى سكر لاست كلّ مصوّب لما قاله فى الطّاهرين ابن سكّرة 3
و ديگر سنايى شاعر معروف متوفّى به اصحّ اقوال در يازدهم شعبان سنه پانصد و بيست و پنج هجرى 4 ابوالفتوح در تفسير خود در تفسير آيه «فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي
1.فصيحى مزبور از تلامذه عبدالقاهر جرجانى معروف صاحب دلائل الإعجاز و أسرار البلاغه و عوامل مشهور در نحو بوده است، رجوع شود براى ترجمه احوال او به معجم الاُدباء، ج ۵، ص ۴۱۵ـ۴۲۰ و ابن خلكان، ج ۱، ص ۳۷۴ و طبقات النّحاة سيوطى، ص ۳۵۱ـ۳۵۲ و مجالس المؤمنين در اواخر مجلس پنجم، و روضات الجنات، ص ۴۸۵.
2.ابوالحسن محمّد بن عبداللّه بن محمّد المعروف به ابن سكّرة در سنه ۳۸۵، ابن خلكان، ج ۲، ص ۱۰۵ـ۱۰۶.
3.اين ابيات به همين نحو كه به كلى صواب و معنى آن واضح است در تفسير ابوالفتوح چاپ شده است ولى نسخه اى كه صاحب مجالس المؤمنين به دست داشته ظاهرا بسيار سقيم و ابيات به كلّى مغلوط در آن مرقوم بوده لهذا او بيت دوم را به كلى غلط خوانده و غلط ترجمه كرده است. و در روضات نيز به تبع مجالس اين ابيات مغلوط چاپ شده است.
4.تاريخ وفات سنايى به تصريح يكى از معاصرين او محمد بن على بن الرقا نام كه به حكم بهرام شاه حديقه او را مرتب نموده بوده در ديباچه آن كتاب بعد از نماز روز يكشنبه يازدهم شعبان سنه پانصد و بيست و پنج بوده و غالب مورخين و تذكره نويسان از قبيل جامى در نفحات و صاحب حبيب السير و مجالس المؤمنين و هفت اقليم جز اين قول قول ديگرى نقل نكرده اند، ولى تقى كاشى و به تبع او صاحب آتشكده و رياض العارفين (و خود راقم اين سطور سابقا در حواشى چهار مقاله) وفات او را در سنه ۵۴۵ نگاشته اند، و دولتشاه در سنه ۵۷۶ و مجمع الفصحا در سنه ۵۹۰ و بدون شك فقط قول اوّل صواب است لاغير، چه هيچ شهادتى بالاتر از شهادت يكى از معاصرين خود شخص نيست در صورتى كه ساير ارباب تذكره مابين ايشان و سنايى اقلاً چهارصد سال فاصله بوده است. و بخصوص كه در روايت جامع حديقه ماه و روز و روز هفته و بودن آن بعد از نماز شام و ساير مشخصات اين واقعه همه معيّن شده است، فقط اشكالى كه بر اين تاريخ ممكن است وارد آيد يكى آن است كه در بعضى از نسخ طريق التحقيق سنايى ((رجوع به شماره ۹۲۶) از فهرست نسخ فارسى ديوان هند از آتيه) بيت ذيل در آخر كتاب ديده مى شود:
پانصد و بيست و هشت زآخر سالبود كاين نظم نغزيافت كمال
ولى ممكن است كه بيست و هشت تحريف كلمه ديگرى باشد و نيز ممكن است چنان كه نظاير اين قضيه درباره نسخ خطى نظامى و شاهنامه و غيره مكرر ديده شده كه اصل بيت مزبور به كلى الحاقى باشد چنان كه در نسخه ديگر از همان كتاب يعنى طريق التحقيق در همان كتابخانه اصلاً و ابدا از بيت مذكور نشانى نيست (رجوع شود به شماره ۹۱۴ از فهرست مزبور). اشكال ديگر آن كه وفات سنايى چنان كه از مراثى مشهوره او در حق معزّى واضح مى شود قطعا بعد از وفات معزى بوده و وفات معزى به قول مشهور در سنه ۵۴۲ است پس وفات سنايى بالضروره بعد از تاريخ مزبور يعنى بعد از ۵۴۲ خواهد بود.
و جواب از اين اشكال واضح است و آن اين است كه تاريخ ۵۴۲ در خصوص وفات معزى به كلى غلط مشهور است و ظاهرا ابتدا از تقى كاشى ناشى شده است و قبل از او تا آنجا كه راقم سطور اطلاع دارد هيچ يك از ارباب تذكره متعرض تاريخ وفات معزّى نشده اند و چنان كه دوست فاضل من آقاى عباس اقبال آشتيانى در رساله نفيسى كه همين اواخر در خصوص شرح حال معزى و ممدوحين و معاصرين او تأليف نموده اند به دلايل متقنه ثابت كرده اند وفات معزى به نحو قطع و يقين مؤخّر از سنه پانصد و بيست نمى تواند باشد و در ديوان او مدح هيچ يك از ملوك و امراى آن عهد يا اشاره و تلويحى به هيچ واقعه اى از وقايع تاريخى آن عهد بعد از تاريخ مزبور بوجه من الوجوه يافت نمى شود و چون از طرف ديگر به پاره اى از وقايع تاريخى تا حدود ۵۱۸ در ديوان او اشاراتى يافت مى شود پس وفات او به ظنّ نزديك به يقين در حدود ۵۱۸ـ۵۲۰ بوده است.