بشناختم لاجرم بقدر امانيّتت ۱ پايه مكانت نهاديم... و نكوگفت امام زمخشرى:
امتحنوا فكان مؤتمنا ثمّ استشاروه بعد ما امتحنوا
ثمّ دعوه لذاك مؤتمنا للملك و المستشار مؤتمن
انتهى باختصار .
و باز در تفسير آيه «الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ» در سوره يس گويد:
عبداللّه عباس گفت: آن دو درخت است كه در او آتش باشد يكى را مرخ گويند و يكى را عفار چون كسى را آتش بايد دو شاخ از اين دو درخت ببرد چنان كه آب ازو مى چكد و بر هم سايد از ميان آن آتش بيرون آيد. و گفتند «مرخ» نر باشد و «عفار» ماده و هر دو را زَنْد و زَنْده گويند و شيخ ما ۲ ابوالقاسم محمود بن عمر الزمخشرى دو بيت گفت:
وإنّى أرى مثل الفاضلينإذا التقيا الزّند والزّنده
فهذا يفيد بما عندهو هذا يفيد بما عنده۳
انتهى باختصار .
1.كذا فى الاصل: و الظاهر: امانتت پايه مكانتت (حدس مرحوم قزوينى صواب است).
2.از اين تعبير چنان كه سابق نيز بدان اشاره نموديم تقريبا به نحو قطع و يقين واضح مى شود كه زمخشرى از جمله مشايخ و اساتيد ابوالفتوح رازى بوده است.
3.كذا فى الاصل و گويا صواب بجاى «وهذا» در مصراع دوم «و ذاك» باشد والاّ مصراع دوم عين مصراع اول و تكرار آن خواهد بود و مخفى نماناد كه دوقطعه شعر مذكور از زمخشرى را در هيچ يك از مآخذى كه متضمن ترجمه حال او است و اين ضعيف به آنها دسترسى دارد از قبيل معجم الادباء ياقوت و انساب سمعانى و طبقات الادباء ابن الانبارى و ابن خلكان و بغية الوعاة سيوطى و جواهر المضيئة و لسان الميزان ابن الحجر و مفتاح السعادة طاش كبرى زاده و روضات الجنات نيافتم و همچنين در تفسير كشاف و در ضمن تفسير دو آيه مذكور در فوق در سوره يوسف و سوره يس نيز اثرى از آنها به دست نياوردم و ظاهرا مؤلف كتاب اين ابيات را يا شفاها بلاواسطه از خود زمخشرى استماع نموده بوده يا از ديوان اشعار زمخشرى كه در آن اعصار مابين مردم به تصريح سمعانى و غيره مشهور بوده نقل كرده است.