205
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2

بشناختم لاجرم بقدر امانيّتت ۱ پايه مكانت نهاديم... و نكوگفت امام زمخشرى:


امتحنوا فكان مؤتمنا ثمّ استشاروه بعد ما امتحنوا
ثمّ دعوه لذاك مؤتمنا للملك و المستشار مؤتمن
انتهى باختصار .
و باز در تفسير آيه «الَّذِي جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ» در سوره يس گويد:
عبداللّه عباس گفت: آن دو درخت است كه در او آتش باشد يكى را مرخ گويند و يكى را عفار چون كسى را آتش بايد دو شاخ از اين دو درخت ببرد چنان كه آب ازو مى چكد و بر هم سايد از ميان آن آتش بيرون آيد. و گفتند «مرخ» نر باشد و «عفار» ماده و هر دو را زَنْد و زَنْده گويند و شيخ ما ۲ ابوالقاسم محمود بن عمر الزمخشرى دو بيت گفت:


وإنّى أرى مثل الفاضلينإذا التقيا الزّند والزّنده
فهذا يفيد بما عندهو هذا يفيد بما عنده۳
انتهى باختصار .

1.كذا فى الاصل: و الظاهر: امانتت پايه مكانتت (حدس مرحوم قزوينى صواب است).

2.از اين تعبير چنان كه سابق نيز بدان اشاره نموديم تقريبا به نحو قطع و يقين واضح مى شود كه زمخشرى از جمله مشايخ و اساتيد ابوالفتوح رازى بوده است.

3.كذا فى الاصل و گويا صواب بجاى «وهذا» در مصراع دوم «و ذاك» باشد والاّ مصراع دوم عين مصراع اول و تكرار آن خواهد بود و مخفى نماناد كه دوقطعه شعر مذكور از زمخشرى را در هيچ يك از مآخذى كه متضمن ترجمه حال او است و اين ضعيف به آنها دسترسى دارد از قبيل معجم الادباء ياقوت و انساب سمعانى و طبقات الادباء ابن الانبارى و ابن خلكان و بغية الوعاة سيوطى و جواهر المضيئة و لسان الميزان ابن الحجر و مفتاح السعادة طاش كبرى زاده و روضات الجنات نيافتم و همچنين در تفسير كشاف و در ضمن تفسير دو آيه مذكور در فوق در سوره يوسف و سوره يس نيز اثرى از آنها به دست نياوردم و ظاهرا مؤلف كتاب اين ابيات را يا شفاها بلاواسطه از خود زمخشرى استماع نموده بوده يا از ديوان اشعار زمخشرى كه در آن اعصار مابين مردم به تصريح سمعانى و غيره مشهور بوده نقل كرده است.


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
204

الْأَرْضِ» در سوره مائده (آيه 31) گويد:
انس روايت كند كه رسول خدا (عليه السلام) گفت خداى تعالى منّت نهاد به سه چيز بعد از سه چيز: به بوى از پس مرگ، چه اگر نبودى هيچ كس مرده را دفن نكردى و به اين جانور كه در دانه افتاد كه اگر نه آن بودى پادشاهان حبوب ادخار كردندى به جاى زر و سيم و ايشان را آن به بودى و به مرگ پس از پيرى كه مرد چون سخت پير شود او را از خود ملال آيد در آن وقت او را راحت باشد چنان كه حكيم سنايى گويد:


اگر مرگ خود هيچ راحت نداردنه بازت 1 رهاند همى جاودانى
و ديگر زمخشرى معروف ابوالقاسم محمود بن عمر الخوارزمى متوفى در شب نهم ذى الحجه سنه 538 مؤلّف در تفسير آيه «وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ» . در سوره يوسف گويد:
ملك گفت: اين مرد را كه علم چنين داند او را در زندان رها نكنند او را به من آريد تا من او را به خاصّه و خالصه خود كنم... چون استنطاق كرد او (را) و او به سخن در آمد از سخن او مايه علم او را بشناخت و پايه قدر او را بدانست... درخور آن او را پايه نهاد. گفت: تو امروز به نزديك ما مكين و امينى عذر آن خواست كه پيش از اين تو را نشناختم چون تو را امروز

1.تصحيح قطعى، و فى الاصل: نه بازد (كذا).

  • نام منبع :
    شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 101071
صفحه از 368
پرینت  ارسال به