215
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2

تأسف مى خوريم و اشك مى ريزيم، دچار حزن و تأثر شوند».
بر روان روشن و پاك علامه قزوينى و همه فرهيختگان و دانش مردان ايران درود بى پايان باد.
روز جمعه ششم خرداد 1328 ش مطابق با 28 رجب 1368 ق، و 27 ماه مه 1949 ميلادى قريب به ساعت ده و نيم بعد از ظهر در كوچه دانش منشعب از خيابان فروردين تهران، مردى مرد و آفتابى چهره در نقاب خاك كشيد كه بى اغراق در يكى دو قرن اخير در فن خود نظير نداشت و بسيار بعيد مى نمايد كه تا مدتهاى ديگر بزرگوارى به آن كمال و فضيلت در مملكت ما پا به عرصه وجود بگذارد.
مرحوم محمد قزوينى ده سال مى شد كه بعد از 36 سال مهاجرت از ايران و در غربت زيستن با اميد و آرزوى بسيار كه يكى از مهم ترين آنها مردن در خاك وطن عزيز و جان سپردن در ميان نزديكان و دوستان خود بود به تهران بازگشته بود، اما طبيعت ستمكار و سفله پرور، كه گويى پيوسته با اهل علم و فرزانگان در كين و پيكار است، چنين خواسته بود كه علامه قزوينى در وطن خود و در همين تهرانى كه هزاران مدعى طرفدارى از اهل علم و فضل دارد، در دل شب در كمال غربت، يكه و تنها، بى طبيب و رفيق، پيش چشم زن و يگانه دختر عزيز خود، جان بسپارد و از بعد از ظهر پنجشنبه كه حال آن مرحوم دگرگون شد تا حدود ساعت ده بعد از ظهر جمعه، كه به عالم ديگر شتافت، دست اين بيچارگان به يك طبيب نرسيد تا شايد قبل از وقوع امر لا علاج راه چاره اى بينديشند.
تصادف روزگار چنين پيش آورد كه حتى برادر آن مرحوم هم در آن دقايق فوتى حاضر نباشد و از آقايان تقى زاده و دكتر غنى و نگارنده ناقابل اين سطور نيز كه نزديكترين اشخاص به آن مرحوم بوديم، هيچ يك در تهران نباشيم و موقعى كه آقاى تقى زاده خبر مى شوند و پس از زحمت بسيار طبيبى به بالين ايشان مى فرستند،


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
214

دو ويژگى بايسته هر كاوشگر و دانشور اين زمينه ها، به خوبى آراسته بود: نخست، اتكاى به فرهنگ پربار ايرانى و اسلامى و كند و كاو پيگير، دلسوزانه و عاشقانه در اين فرهنگ، و دوم آشنايى با شيوه پژوهشهاى علمى اروپاييان و تفكر و سنت نقادى غربيان و كاربست آنها در فرهنگ شناسى و پژوهشهاى ادبى و تاريخى. البته در اين راستا بايد يادآور شد كه قزوينى هماره در اين زمينه در ارزيابى دستاوردها و يافته هاى اروپاييان با نگاهى نقادانه و ژرف كاوانه مى نگريست و چنانچه براى نمونه در سخنان و يادداشتهايش مى يابيم، از برخى پيش داوريها و نگرشهاى غربيان درباره فرهنگ شرق و به ويژه ايران، به جد انتقاد مى كند. بر اين بنياد علامه قزوينى با در آميختن انديشه و منش حكمى و راز ورزانه و عارفانه فرهنگ ايران اسلامى با انديشه و تفكر سنجشگرانه و انتقادى و پرسشگر غرب، به فرهنگمردى بس والا مرتبه در تاريخ فرهنگ ايران زمين بدل شد. او به درستى ذوق ايرانى و ذهن غربى را در خود جمع داشت.
جستارى كه در پى مى آيد، نوشتارى است از شادروان عباس اقبال آشتيانى يكى ديگر از فرزانگان اين ديار كه خاطره اى بس جانگداز و تلخ را از فرجامين روزهاى استاد دانشور بازگو مى كند. با خواندن اين نوشتار در مى يابيم كه علامه قزوينى چونان ديگر فرهنگ پژوهان، در تنگدستى ولى وارستگى روزگار مى گذرانيد، اما با وجود همه اين رنجها، گدازشها، و كژتابيهاى زمانه يك آن از انديشه پژوهش، تحقيق، آموزش و فراگيرى دست فرو نمى نهاد. مرحوم اقبال در اين نوشتار كوتاه از ترسيم چهره راستين اين دانشور نامى، به خوبى بر آمده و خواننده را به اين نكته پراهميت، آگاه مى سازد كه «روزى خواهد رسيد كه مردم ايران، مرحوم قزوينى را در نهضت و تجددى كه شروع شده و دير يا زود جلوه و شكوه محسوسى خواهد يافت، از بزرگ ترين پيشقدمان بلكه قائد اعظم آن را بشناسد و بيش از آنچه امروز ما از مرگ او

  • نام منبع :
    شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 101123
صفحه از 368
پرینت  ارسال به