شدت گرفته و اطباء رفتن به مريضخانه و معالجه به طريق عمل جراحى را تجويز كرده بودند، خدمت آن مرحوم رسيدم و چون شنيدم كه چنين تصميمى از جانب اطباء اختيار شده، من هم ايشان را در اين راه تشويق كردم. گفتند: فلانى من از رفتن به مريضخانه و عمل بيمى ندارم و مى دانم كه با سن و ضعف مزاج من يك طرف عمل مردن و از بستر بيمارى برنخاستن است. من از مرگ نمى ترسم؛ زيرا كه عمر خود را كرده ام و ديگر هيچ هوا و هوسى ندارم، اما تمام اضطرابم اين است كه اگر مردم بر زن و فرزند من، كه در تهران هيچ كس را ندارند و به مقتضاى تربيت اروپايى، تنها نمى توانند در اين شهر بى يار و ياور زندگى كنند، بعد از من چه خواهد گذشت؛ بخصوص كه مبلغى معتنابه بانك مقروضم و اگر من بميرم، بانك فوراً خانه مسكونى مرا در وجه طلب خود ضبط خواهد كرد و زن و فرزندم بى خانمان و سرگردان خواهند ماند. اگر من مى توانستم از اين بابت اطمينان حاصل كنم، همين آن به مريضخانه مى رفتم.
شنيدن اين بيان و ديدن آن وضع پريشان، چنان مرا آشفته كرد كه گريه در گلو گره كرده، از خانه آن مرحوم بيرون آمدم و در فكر يافتن چاره، كه فقط تهيه مقدارى پول بود، بر آمدم؛ حتى به پاره اى مقامات مستطيع مؤثر هم توسل جست؛ ولى درم داران بى كرم كه گوششان به هيچ وجه به شنيدن اين قبيل نواهاى دلخراش عادى نيست و جز آهنگ خوش زر بگير و سيم بستان، هيچ نغمه اى را سازگار نمى دانند، اعتنايى به استغاثه من نكردند.
تصحيح و طبع اين كتاب به علت كسالت شديد مرحوم قزوينى به امر آقاى تقى زاده تحت نظر آن مرحوم به عهده اينجانب واگذار گرديد و جاى بسى خوشوقتى است كه چاپ و مقابله نمونه هاى آن تا آخر، قبل از رسيدن مرگ آن استاد علامه انجام يافت و عن قريب منتشر خواهد شد.