217
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2

شدت گرفته و اطباء رفتن به مريضخانه و معالجه به طريق عمل جراحى را تجويز كرده بودند، خدمت آن مرحوم رسيدم و چون شنيدم كه چنين تصميمى از جانب اطباء اختيار شده، من هم ايشان را در اين راه تشويق كردم. گفتند: فلانى من از رفتن به مريضخانه و عمل بيمى ندارم و مى دانم كه با سن و ضعف مزاج من يك طرف عمل مردن و از بستر بيمارى برنخاستن است. من از مرگ نمى ترسم؛ زيرا كه عمر خود را كرده ام و ديگر هيچ هوا و هوسى ندارم، اما تمام اضطرابم اين است كه اگر مردم بر زن و فرزند من، كه در تهران هيچ كس را ندارند و به مقتضاى تربيت اروپايى، تنها نمى توانند در اين شهر بى يار و ياور زندگى كنند، بعد از من چه خواهد گذشت؛ بخصوص كه مبلغى معتنابه بانك مقروضم و اگر من بميرم، بانك فوراً خانه مسكونى مرا در وجه طلب خود ضبط خواهد كرد و زن و فرزندم بى خانمان و سرگردان خواهند ماند. اگر من مى توانستم از اين بابت اطمينان حاصل كنم، همين آن به مريضخانه مى رفتم.
شنيدن اين بيان و ديدن آن وضع پريشان، چنان مرا آشفته كرد كه گريه در گلو گره كرده، از خانه آن مرحوم بيرون آمدم و در فكر يافتن چاره، كه فقط تهيه مقدارى پول بود، بر آمدم؛ حتى به پاره اى مقامات مستطيع مؤثر هم توسل جست؛ ولى درم داران بى كرم كه گوششان به هيچ وجه به شنيدن اين قبيل نواهاى دلخراش عادى نيست و جز آهنگ خوش زر بگير و سيم بستان، هيچ نغمه اى را سازگار نمى دانند، اعتنايى به استغاثه من نكردند.
تصحيح و طبع اين كتاب به علت كسالت شديد مرحوم قزوينى به امر آقاى تقى زاده تحت نظر آن مرحوم به عهده اينجانب واگذار گرديد و جاى بسى خوشوقتى است كه چاپ و مقابله نمونه هاى آن تا آخر، قبل از رسيدن مرگ آن استاد علامه انجام يافت و عن قريب منتشر خواهد شد.


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
216

موقعى بوده است كه كار از كار گذشته بوده و تدارك فائت ديگر امكان نداشته است.
نعش آن گوهر گرانبها و علامه فاضل بى همتا همچنان تا اواسط روز در ميان سه زن (خانم و دختر آن مرحوم و خانم دكتر غنى) در خانه بر جا بود تا به دستور جناب آقاى على اصغر حكمت و به همت دوستان معدود ايشان، كه به تدريج گرد آمدند، به مدرسه سپهسالار جديد حمل شد و پس از شست وشوى و اجراى آداب مذهبى، روز بعد مقارن ساعت يازده صبح در مزار شيخ ابوالفتوح رازى در زاويه حضرت عبدالعظيم در رى به خاك سپرده شد.
به اين ترتيب به چشم خود ديديم كه مرحوم قزوينى، كه به شوق تكميل معلومات و خدمات، به احياى تاريخ و ادبيات اين مملكت درست نيمى از عمر خود را در غربت به سر برده بود، بعد از آنكه به وطن خويش بازگرديد، باز در كمال غربت و بى كسى مرد و در آن دقايق آخرى هيچ كس نبود كه با حضور و بيانات خود درك عذاب مرگ را بر آن مرد حساس لطيف طبع زودرنج تخفيفى دهد و تسلى بخش خاطر پدر پير و شوهر مهربانى شود كه تا آخرين آنات حيات، هيچ انديشه و اضطرابى جز آينده نامعلوم دختر يگانه و زوجه غريبه خود نداشت.
مرحوم قزوينى كه پرورده احكام قرآنى و اخبار و احاديث حكيمانه حضرت رسول و ائمه معصومين عليهم السلام و مستغرق در آراء و افكار خيام و مولوى و حافظ و ارسطو و افلاطون و آناتول فرانس و مترلينگ بود، به هيچ وجه از مرگ وحشت نداشت؛ بلكه مانند هر عاقل بلندى نظرى آن را امرى محتوم و در حكم سر منزلى مى دانست كه خواه ناخواه امير و فقير و عارف و عامى بايد در آن بار بيندازد و دماغ پرنخوت و طبع آلوده به اغراض و هوا و هوس خود را در آنجا پاك كرده، همه على السويه تسليم خاك شوند.
سال گذشته اندكى قبل از همين مواقع، كه حالت حبس البول و تورم مثانه در ايشان

  • نام منبع :
    شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 101103
صفحه از 368
پرینت  ارسال به