زمين نگرد، داند كه اين دستگاه خود پديد نيامده و به بخت و اتفاق موجود نگشته، آن كه آن را آفريد بيهوده نيافريد. جهان را غايتى است كه سوى آن جهان است و مقصودى كه به جانب آن روان، انسان را كمالى است و سعادتى و خداى از او چيزى خواسته و براى او وظايفى مقرر كرده است. اگر انسان، معلول آب و خاك و باد بود و عاقبت و معاد او فنا و فساد، از عذاب آخرت ايمن بود و در دنيا آزاده؛ اما عالم ديگرى است كه مبدأ حيات و خرد و فكر است و ما از آن عالميم و بايد بدان جا باز گرديم. ناچار ما را توشه راه بايد و كالايى كه در آن جهان به كار آيد و اگر خداى تعالى پيغمبران نفرستاده بود و مردم را راه ننموده، نمى دانستيم براى حيات باقى چه بايد آماده ساخت به چه عمل بايد پرداخت؟ انسان عاقل اگر همه نعمت و ثروت و دولت اين جهان را براى خويش فراهم ببيند، اما نداند پس از مرگ مآل او چيست، آيا فانى مى شود يا باز زنده است به زندگى ديگر و آيا در آن جهان سعيد است يا شقى، اين نعمت بر او ناگوار باشد؛ مانند كسى كه مى برندش به جايى و نمى داند براى نعمت و منصب مى برند يا شكنجه و عذاب و كشتن و نابود كردن.
اى خواننده عزيز، زنهار! به هوش باش تا بيهوده عمر تلف نكنى و فريب شهوت نخورى و از آخرت باز نمانى. كلام الهى را راهنماى خودگير و آن را موجب سعادت خود شمار. از خداى بخواهيم كه ما و تو را در راه خير استوار دارد و از انحراف و ضلالت حفظ كند، بحق محمد و آله.
انسان را چه لازم تر از آنكه پيام الهى را بخواند و مقصود خداوند را بداند، اراده او را درباره خود دريابد، بكوشد تا مراد الهى را انجام دهد. پس هيچ چيز براى ما لازم تر از فهم قرآن نيست كه پيام خداست و معجزه پيغمبر و راهنماى معاد و تكليف انسان در اين جهان. آرامش دل آن گاه است كه بدانيم خدا از ما خشنود است و اراده او را انجام داده ايم، و اضطراب خاطر آن وقت كه ندانيم چه مى كنيم و به كجا مى رويم.