247
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2

عبدالرحمان، كه عم والد اوست، صحيح نيست؛ چون مؤلف او را درك نكرد و حاجى ميرزا حسين نورى در مستدرك اشتباه كرده و مفيد را از مشايخ مؤلف شمرده است به اعتماد نسخه فهرست شيخ منتجب الدين كه در ضمن نام مفيد گويد: «أخبرنا بكتبه جماعة منهم السيدان المرتضى و المجتبى ابنا الداعى الحسنى و ابن أخيه الشيخ الإمام أبوالفتوح الخزاعى عنه (رحمهم اللّه تعالى)».
و مرحوم قزوينى گويد:
كلمه «عنه» پس از كلمه خزاعى زايد و غلط است و در نسخه چاپى فهرست، يعنى آن كه در بحار آورده، كلمه عنه موجود نيست؛ امّا در كتاب أمل الآمل سهواً ناسخ زياد كرده.
و اعتماد مرحوم قزوينى در تخطئه صاحب مستدرك بر قول ابن حجر است كه تاريخ وفات مفيد نيشابورى را در سال 445 نوشته است و اين تاريخ پيش از تولد ابوالفتوح رازى است و ما پيش از اين گفتيم كه تاريخ وفات مفيد، كه ابن حجر آورده، صحيح نيست و قرائن بر عدم صحت آن آورديم و باز در اين جا گوييم: شيخ منتجب الدين درباره سيد مرتضى و مجتبى ابنا الداعى گويد: من ايشان را ديدم و بر آن ها قرائت كردم و آن ها همه مرويات عبدالرحمان مفيد نيشابورى را براى من روايت كردند و اين دو سيد شريف مرتضى و مجتبى معاصر و هم طبقه شيخ ابوالفتوح رازى بودند و شيخ منتجب الدين گويد: آن ها مفيد نيشابورى را ديدند و كتب او را براى من روايت كردند. پس شيخ ابوالفتوح نيز بايد او را ديده باشد و چون شيخ منتجب الدين در مائه ششم مى زيست، سيّدين را هم در مائه ششم ملاقات كرد و بر آنها قرائت نمود؛ مثلاً در حدود 530، و اگر وفات مفيد نيشابورى در سال 445 صحيح باشد، بايد سيدين قبل از اين تاريخ او را ملاقات كرده باشند و خودشان هم در سلك رجال بوده و عمرى بيش از صد سال يافته باشند. پس با ضميمه قراين ديگر بايد گفت: وفات


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
246

شراب بنشيند. چون حكايت منع مرا شنيد، كار خويش را رها كرد و بر نشست و والى را بياگاهانيد كه مردم رشك بر من برده و بر من دروغ بسته اند و از نزد والى بازگشت و بر درِ سراى من آمد و مرا بيرون برد و بر منبر نشانيد و خود تا پايان مجلس بنشست. پس با مردم گفتم: اين است مصداق آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند دين را به دست مرد فاجر تقويت مى دهد. انتهى.
و البته شيخ ابوالفتوح اين سخن را در همان مجلس و در حضور آن مرد نگفت؛ چن بر خلاف آداب معاشرت و دستور نهى از منكر است مرد غير معاند را در حضور جماعت به گناه سرزنش كردن؛ بلكه پس از آن مجلس، وقت مناسب يافت براى بيان اعجاز كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله قصه را نقل كرد و نام صاحب قصه را نگفت و خداى تعالى بسيار باشد كه به دست فاجران و كافران رنجى از مسلمانان دور كند و دشمنى را بردارد و آن گاه كه مأيوس از چاره باشند و از ظلم ستمكاران به ستوه آيند، گروهى فاجر فرستد كه بتازند و ستمگر را آواره سازند و به بحر محيط اندازند «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللّهِ» . ۱
ربما تكره النفوسمن الأمر له فرجة كحل العقال
مرحوم ميرزا محمد خان قزوينى در خاتمة الطبع چاپ اول اين تفسير، در ترجمه حال مؤلف و تفسير او فصلى مشبع آورده است.
و چون منقولات او از كتبى است كه در دست ما نيز هست و ما از اصل آن كتب نقل كرديم، احتياج به تكرار آن نيست، مگر بعضى نكات و فوايد استنباطى ايشان كه مورد نظر بود در اين جا ذكر مى كنيم:
در ذيل صفحه 619 گويد:
روايت شيخ ابوالفتوح، مؤلف كتاب، از مفيد نيشابورى ابومحمد

1.حج (۲۲): آيه ۴۰.

  • نام منبع :
    شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 100576
صفحه از 368
پرینت  ارسال به