299
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2

سه ماه خلافت مرد، و پسرش ابومنصور فضل خود را المسترشد باللّه ناميد و به جاى پدر بنشست. او فرزندان ستيزه جو و مدعى ملكشاه را به بازى نگرفت. نوه ملكشاه خواست چون نياكانش بغداد را بگيرد. خليفه دست پيش گرفت و به پيشباز جنگ شتافت. او در دينور اسير شد، اما بخشيده شد و او را با احترام به سوى بغداد حركت دادند؛ اما تنى چند از فداييان او را در 527 مهى پس از هفده سال و دوماه خليفه گرى كشتند. سى امين خليفه ابومنصور جعفر فرزند المسترشد باللّه شهره به الراشد باللّه بود؛ اما او نيز ديرى نپاييد و پس از يك سال و چهار ماه به سال 529 ۱ به دست فداييان كشته شد. هر دم از رى سپاهى به سوى الموت راهى مى شد تا فداييان سركوب شوند، اما فداييان با مرگ حسن نه تنها رو به ضعف ننهادند، كه با روى كار آمدن كيابزرگ اميد، و ناتوانى محمد و سنجر و بركيارق در سركوب، رشد يافتند و قدرت گرفتند. حسن صباح پس از 38 سال زيستن در الموت در شب چهارشنبه ششم ربيع الآخر سال 518 مهى درگذشت.
ابوالفتوح هراس نام رفيقان را در رى دريافته بود. او ديده بود كه چگونه ابومسلم رئيس رى در سال 488 مهى به دست رازى فدايى كشته شده بود. به خون تپيدن ابوالفضل بو عصام رازى را در 481 مهى به ياد مى آورد. شنيده بود كه مستوفى رى، ابو عميد، در 492 مهى كشته شده؛ در همين سال مفتى رى ابوجعفر مشاطى نيز سر باخت. او مرگ و كشتار و فتنه را با پوست و استخوان لمس مى كرد. اينك در سن پيرى خليفه المقتضى باللّه در بغداد بر كرسى خلافت خوش نشسته است. سنجر را نيز در منظر دارد؛ پادشاهى شگفت با كارهايى شگفت.
بى شك سده هاى پنجم و ششم مهى را مى توان سده هاى زايش غولان انديشه و

1.در تاريخ گزيده سال كشته شدن الراشد باللّه به اشتباه بيستم رمضان ۵۳۲ مهى نوشته شده است. حمداللّه مستوفى تاريخ گزيده، دكتر عبدالحسين نوايى، امير كبير ،تهران، ۱۳۶۲، ص ۳۶۱.


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
298

بچگان را علم كرده بود!
حسين ابوعبداللّه ، عز الملك، بركيارق را برافراشت. احمد ضياء الملك، محمد را علم كرد، عبداللّه مؤيد الملك به يارى بركيارق در نبرد خانگى آمد. فخر الملك وزير ارسلان ارغون شد، ابوالقاسم عمادالملك نيز به يارى فخرالملك به وزارت شتافت، عثمان شمس الملك نيز محمود را به تلاش براى جنگ با برادران وا مى داشت و وزارتش را سر و سامان مى داد.
بركيارق ناگزير به نبرد برادر خردسالش محمود و مادر او تركان خاتون برخاست. ابوالفتوح نظاره گر ويرانى بود كه پيامد جنگ گرچه براى پيروز، نويد بخش است، اما براى توده مردم رهاوردش فقر است و ويرانى و مرگ و ماليات. رى نيز تن به اين خفت ناگزير داده بود. محمد با بركيارق شش بار جنگيد. سنجر نيز در خراسان پى افكن حكومتى مقتدر شد. بر كيارق و سنجر گوشه چشمى به فدايان داشتند. حسن صباح درين زمانه خمودگى سلجوقيان، رفيقان را به دستيابى به قلعه ها امر داد. «خوار رى بگرفتند». ۱ المستظهر باللّه به هنگامه نبردهاى بركيارق و محمد، پس از 25 سال و

1.جامع التواريخ، قسمت فداييان، خواجه رشيد الدين فضل اللّه همدانى، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران ۲۵۳۶، ص ۱۲۲.

تعداد بازدید : 100412
صفحه از 368
پرینت  ارسال به