301
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2

ـ دانى اين چه نماز بود كه بكردم؟
گفت: نه!
گفت: نماز شكر نعمتى از نعمتهاى خداى عزوجل كه مرا امروز به ارزانى داشت.
يحيى گفت: يا اميرالمؤمنين آن چه نعمت است؟
گفت: در اين ساعت سه دختر را دخترى ببردم كه هر سه، سه دختر سه دشمن من بدند: يكى دختر ملك روم، و يكى دختر بابك، و يكى دختر مازيار گبر. ۱
ابوالفتوح مى انديشد؛ معتصم مسلمان است و خليفه مسلمين، آن گاه در برابر قاضى شراب مى نوشد، تجاوز جنسى مى كند، نماز مى خواند و خداى را از اين همه نعائم سپاسگزار مى شود! و بنگريم قاضى بى شرم را كه چشم و گوش بسته فساد را مى بيند و ستم را، اما دم فرو مى بندد از اعتراضى كه حق اوست! در خشم مى شوى ازين همه پليدى و ريا به چشم اغماض مى نگرى آن درنده خوى مغول را كه به دور از ريا دريد و بريد و شكست و ببست.
مگر ابوالفتوح مى تواند حكومت عقيدتى ـ سياسى نظام الملك را فراموش كند؛ وزيرى كه كوشيد سلجوقيان را بازوى مسلح خليفگان عباسى و مطامع آنان نمايد، در چشم تنگ وزير بزرگ همه ايرانيان ديگر انديش، بد مذهب و مهدور الدم اند، «همه جا سخن از سركوب است، حنفى فراتر از همه و از همه بدتر و جهنمى تر رافضيان اند» ۲ ، بگذار جوينى امام الحرمين، او را سيد الورى، مؤيد الدين، ملاذ الامم،

1.سير الملوك، هيوبرت دارك، خواجه نظام الملك، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران ۲۵۳۵ شاهنشاهى، ص ۳۱۸ ـ ۳۱۹.

2.رباعيات حكيم عمر خيام، تحقيق غلامحسين مراقبى، نشر ملك، تهران ۱۳۷۸، ص ۲۰.


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
300

سياست و نبرد بى امان با يكديگر به شمار آورد. اگر ابوالفتوح در سالهاى پيرى در نيمه سده ششم به گذشته بنگرد، به ياد خواهد آورد مرگ ناصر خسرو را در 480، ترور نظام الملك را در 485 در صحنه، مرگ شگفتى آور ملكشاه را در اوج قدرت و سلامت در همان سال 485! شكفتگى انديشه هاى غزالى غول فقاهت و دشمن بى امان فلسفه، مرگ المقتدى باللّه را درست دو سال پس از مرگ ملكشاه، آن گاه مستظهر باللّه ، زمانى بعد حسن صباح كه زلزله در كاخهاى قدرت افكنده بود، پس آن گاه المسترشد باللّه كه با دشنه فداييان، پيمانه مرگ را در ايران نوشيد. سالى پس از آن، فرزندش الراشد باللّه نيز ترور شد. اينكه در پيرى، سى و يكمين خليفه را مى نگرد كه او نيز ديرى نخواهيد پاييد و در 555 خواهد مرد. محمود رفت، بركيارق نيز مرد و محمد هم، و آخر سر سنجر او نيز، سال 451 در مرو مى ميرد. بنگريم طنز تاريخ را كه چونان زهر خندى بر اين دو سده غولان، تولد چنگيز است در 547 مهى! نه از آن رو كه چنگيز دشمن كش بود و سفاك، كه اين صفت برازنده همگى زمامداران اجنبى بود، از عرب و ترك و مغول! شرف داشت درنده خويى چنگيزيان كه عريان بود و همان مى نمود كه بود؛ اما ددمنشى اعراب و سياه جامگان نهفته در پوشش مذهب بود، ولى وحشى تر و پليدتر از آن يكى. ابوالفتوح نيز چون ما سياست نامه خواجه بزرگ نظام الملك را خوانده بود و دريافته بود آن حكايت معتصم را كه چگونه نماز خواند و شكر خداى را به جاى آورد:
روزى معتصم به مجلس شراب نشسته بود و قاضى يحيى بن اكثم حاضر بود. معتصم از مجلس شراب برخاست و در حجره اى شد و ساعتى بود. بيرون آمد و شرابى بخورد و باز برخاست و در حجره اى ديگر شد و باز برخاست و در حجره اى ديگر شد و ساعتى بود. بيرون آمد و در گرمابه شد و غسلى بكرد و سبك بيرون آمد و مصلا خواست و دو ركعت نماز كرد و به مجلس باز آمد. قاضى يحيى را گفت:

  • نام منبع :
    شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج2
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 99328
صفحه از 368
پرینت  ارسال به