ـ دانى اين چه نماز بود كه بكردم؟
گفت: نه!
گفت: نماز شكر نعمتى از نعمتهاى خداى عزوجل كه مرا امروز به ارزانى داشت.
يحيى گفت: يا اميرالمؤمنين آن چه نعمت است؟
گفت: در اين ساعت سه دختر را دخترى ببردم كه هر سه، سه دختر سه دشمن من بدند: يكى دختر ملك روم، و يكى دختر بابك، و يكى دختر مازيار گبر. ۱
ابوالفتوح مى انديشد؛ معتصم مسلمان است و خليفه مسلمين، آن گاه در برابر قاضى شراب مى نوشد، تجاوز جنسى مى كند، نماز مى خواند و خداى را از اين همه نعائم سپاسگزار مى شود! و بنگريم قاضى بى شرم را كه چشم و گوش بسته فساد را مى بيند و ستم را، اما دم فرو مى بندد از اعتراضى كه حق اوست! در خشم مى شوى ازين همه پليدى و ريا به چشم اغماض مى نگرى آن درنده خوى مغول را كه به دور از ريا دريد و بريد و شكست و ببست.
مگر ابوالفتوح مى تواند حكومت عقيدتى ـ سياسى نظام الملك را فراموش كند؛ وزيرى كه كوشيد سلجوقيان را بازوى مسلح خليفگان عباسى و مطامع آنان نمايد، در چشم تنگ وزير بزرگ همه ايرانيان ديگر انديش، بد مذهب و مهدور الدم اند، «همه جا سخن از سركوب است، حنفى فراتر از همه و از همه بدتر و جهنمى تر رافضيان اند» ۲ ، بگذار جوينى امام الحرمين، او را سيد الورى، مؤيد الدين، ملاذ الامم،