به هر تقدير، اثر ابوالفتوح با اقبالى شايان رو به رو شد و رواجى گسترده يافت؛ چندان كه در زمان تأليف نقض به گفته قزوينى رازى، «نسختهاى بى مر و بى عدد است آن را در طوايف اسلام و ظاهر و باهر در بلاد عالم» و نيز «ائمه و علماى همه طوايف طالب و راغب اند» آن را (ص 212، 280). ابوالفتوح در مقدمه كتاب (1/2 ـ 3) پس از ذكر شروط تفسير و مفسر قرآن چنين مى گويد: «پس چون جماعتى از دوستان و بزرگان از اماثل و اهل علم و تديّن اقتراح كردند كه در اين باب جمعى بايد كردن، چه اصحاب ما را تفسيرى نيست مشتمل بر اين انواع، واجب ديدم اجابت كردن ايشان و وعده دادن به دو تفسير: يكى به پارسى، و يكى به تازى، جز كه پارسى مقدم شد بر تازى؛ براى آنكه طالبان اين بيشتر بودند و فايده هر كسى بدو عام تر بود».
در اينجا ذكر اين نكته ضرورى است كه منابع موجود از تأليف تفسيرى به عربى از ابوالفتوح گزارشى به دست نمى دهند و دور مى نمايد كه وى تفسيرى نيز به عربى نوشته باشد. با اين همه، اينكه آيا به واقع ابوالفتوح به تأليف تفسيرى مشتمل بر آنچه خود وى در همين مقدمه بايسته هر تفسيرى دانسته، توفيق يافته است يا نه، مطلبى است كه نياز به تحقيق بيشتر دارد. مسلم بايد داشت كه تفسير وى از ديدگاه علمى به هيچ روى پرفايده تر از التبيان شيخ طوسى نيست و مى توان ادعاى وى را مبنى بر اينكه تفسيرش از نظر جامعيت در ميان اماميه بى سابقه بوده است، پذيرفت.
گفتنى است كه ابوالفتوح در تفسير خود از التبيان شيخ طوسى بهره برده و ظاهراً از كار عالم امامى معاصرش، كه در همان ايام به تأليف تفسيرى عربى اشتغال داشته، يعنى ابوعلى فضل بن حسن طبرسى صاحب مجمع البيان، بى اطلاع بوده است (نك: ياحقى، همان، 63). در واقع بايد گفت كه اماميه تا پيش از عصر سيد رضى و شيخ طوسى، بيشتر به تأليف تفاسير روايى علاقه مند بودند، تا تفاسيرى مشتمل بر بحث و نظر درباره آيات قرآن، و در واقع سيد رضى در حقائق التأويل و نيز شيخ طوسى در