ديگر تفاسير جست وجو كرد. در حقيقت، آنچه درباره اسلوب تفسير ابوالفتوح كمتر مورد توجه قرار گرفته، پيروى آن از سنت تفسير نويسى فارسى است. بر خلاف نظر حقوقى (1 / 210) كه دليلى بر تأثيرپذيرى ابوالفتوح از تفسير طبرى و ترجمه آن نمى يابد، اينك با يافته هاى ياحقى و ناصح، ويراستاران تازه ترين دوره چاپ تفسير ابوالفتوح، مسلم شده است كه طبرى يكى از منابع عمده و طرف توجه وى بوده است (نيز نك: EI2). با آنكه ترجمه ابوالفتوح از آيات قرآنى، استقلال كافى دارد، اما در موارد متعدد با ترجمه آيات در ترجمه تفسير طبرى همانندى يا همخوانى نشان مى دهد (نك: ناصح، 303 ـ 308، 316). مشتركات در زمينه شواهد شعرى نيز به حدى است كه نمى توان ادعا كرد كه ابوالفتوح عنايت خاصى از اين جهت به طبرى نداشته است (ياحقى، «طبرى». 325). در مباحث لغوى و نحوى نيز اين عنايت ديده مى شود (همان، 327 ـ 329)؛ حتى در مسائل فقهى با آنكه ميان ابوالفتوح و طبرى اختلاف مذهب وجود دارد، ابوالفتوح به نقل نظر طبرى و نقد آن توجه خاصى نشان مى دهد (همان، 329 ـ 331). بر اساس شمارش ياحقى (همان، 322) و بر خلاف نظرى كه تا كنون وجود داشته است، ابوالفتوح نه، پنج بار (نك: ايرانيكا: حقوقى، همان جا)، بلكه افزون بر 50 بار به نام طبرى اشاره كرده است و اين غير از استفاده هاى موردى و غيرمستقيم او از تفسير طبرى است.
از ديدگاهى ديگر، بايد گفت: تفسير ابوالفتوح ادامه دهنده سنت تفسيرهاى قصصى يا قصه گوست كه در شيوه تفسيرنويسى فارسى نمونه هايى ممتاز چون ترجمه تفسير طبرى و تفسير سورآبادى دارد. بنابراين طبيعى است كه ابوالفتوح در تبعيت از اين سنت پارسى بر تفاسير فارسى پيش از خود توجه داشته باشد. توجه او به كتابهاى قصص غير فارسى همچون عرائس ثعلبى نيشابورى و تفسير او نيز كه صيغه قصه گويى دارد (نك: همو، 1/31، 32)، مؤيد علاقه او به ذكر قصص است. همچنين، گذشته از تأثير