از لحاظ سبك، تفسير ابوالفتوح كاملاً به كتب سده 5 ق / 11 م شباهت دارد (بهار، 2 / 392) و نثر آن به ويژه در هنگام نقل قصص از طراز نثر مرسل شمرده مى شود (حقوقى، 3 / 9). تنها شيوه اى كه ويژه تفسير مى توان محسوب كرد، مفرد آوردن فعل براى جمع مخاطب است كه در برخى كتابهاى آن دوره گاه به گاه وجود دارد، ولى در تفسير ابوالفتوح صفحه اى از آن خالى نيست (بهار، 2/393؛ قس: قزوينى، 646). ديگر، كاربرد صورتى از فعل جمع اول شخص همچون كردمانى (نك: همو، 649) است كه سابقه آن را هم مى توان در كتب سده 5ق باز يافت) (نك: خانلرى، 3 / 157 ـ 158)؛ اما اين را كه او از قيود و ظروف عربى مانند سواء، عند، انّما و اِمّا به جاى معادل فارسى آنها استفاده مى كند (نك: قزوينى، 648 ـ 649؛ حقوقى، 1 / 74 ـ 80)، بايد ناشى از سبك واعظانه كلام او دانست، كاربرد ساختهاى عاميانه واژگانى همچون: سنب (سم)، چفسان (چسبان)، آتش تاغ (داغ)، بيران (ويران)، دختره (دخترك)، كال زار (كارزار) و... (نك: همو، 1/86 ـ 134) ظاهراً گوياى شفاهى بودن اصل برخى از بخشهاى تفسير در قالب مجلس گويى است. از خصوصيات ديگر نثر و بيان ابوالفتوح، كاربرد مكرر افعالى است با افزونه «ها» در آغاز، مثل ـ هازدن، هاشدن، هاگرفتن، كه جزء ويژگيهاى لهجه اى رى، سمنان، دامغان و طبرستان بوده و هنوز در برخى از اين نواحى باقى مانده است (همو، 1 / 168) و مؤيد ديگرى است بر آميختگى زبان شيخ با زبان مردم و كاربردهاى شفاهى ايشان. با آنكه تنه اصلى تفسير را بايد برگرفته از مجالس و امالى مؤلف دانست، اما در جاى جاى آن آثارِ بازنويسى ديده مى شود و در چنين مواردى است كه گاه زبان ابوالفتوح به صنايع ادبى، البته در حدى طبيعى و غير متكلف و بيشتر در حوزه سجع و جناس آراسته مى شود (نك: همو، 1/142 ـ 144).
نخستين بار ملك الشعراى صبورى به يارى ملا داوود ملاباشى و به فرمان