نسبت به مطالب مهمّه مربوطه به تفسير آيات و شأن نزول آنها و نقل قصص حكايات و سير و مغازى و غير ذلك، به مثابه اسّ اساس براى منهج الصادقين بوده است.
با وجود اين مرحوم مولا فتح اللّه هيچ گونه تصريحى و اشاره اى به اين امر نكرده است؛ بلكه تا كنون نديده ام كه در جايى از آن تفسير، نام ابوالمحاسن يا نام تفسير او را برده باشد، ليكن چون من همه آن تفسير را به اين منظور نگشته ام تا بتوانم در اين باب به ضرس قاطع حكم كنم؛ بلى تا جايى كه ضرورت اقتضا مى كرده تا به حسب اتّفاق و تصادف مراجعه كرده ام، از غالب آن موارد مراجعه، صريحاً معلوم مى شود كه مورد استفاده وى جلاء الاذهان بوده است و با وجود اين ادنى اشاره اى نيز نكرده است؛ حتّى از يك عبارت بر مى آيد كه وى جلاء الاذهان را با روض الجنان كه تفسير ابوالفتوح باشد، يكى مى دانسته است.
صاحب منهج جلاء الاذهان را تفسير ابوالفتوح پنداشته
به اين معنى كه عبارتى از جلاء الاذهان نقل كرده و آن را به تفسير ابوالفتوح نسبت داده است و عبارت مذكور اين است كه در تفسير آيه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» كه آيه 59 سوره «النساء» است، گفته: «و شيخ ابوالفتوح مكى رازى در تفسير خود ذكر كرده كه وجه استدلال اين آيه بر امامت ائمّه اثنى عشر آن است كه» (تا آخر كلام او). اگر چه عبارت تفسير ابوالفتوح و تفسير ابوالمحاسن در اثر اينكه يكى از ديگران برداشته شده نزديك به يكديگر و شبيه به هم اند، الاّ آنكه عبارت منقوله، به عبارت جلاء الاذهان شبيه تر است. هر كه طالب تطبيق و مقابله باشد، خودش مراجعه فرمايد.
بارى، خوض در اين امر را دوست ندارم تا وارد بحث دقيق آن بشوم؛ منظور اشارتى بود به اهل فضل و دانش و العاقل يكفيه الاشاره.