داشته اند. اينك سؤال و جواب، هر دو را در اينجا درج مى كنم.
نامه اى است كه نگارنده به جناب آقاى اخوى نوشته است:
«حضور محترم جناب آقاى حاج سيّد جمال الدين اخوى (دام عزّه) جناب آقاى اخوى!
چون چاپ جلد دهم تفسير ابوالمحاسن جرجانى، چنان كه از جريانش كاملاً مستحضر هستيد، به پايان رسيده است و نظر به استفاده زيادى كه من ايّام تصحيح آن در ظرف اين چند سال اخير از تفسير ابوالفتوح رازى كرده ام، از جناب آقاى اصغر حكمت (دام مجده السامى) درخواست كردم كه جريان امر طبع سه جلد اخير آن را كه در زمان تصدى ايشان به وزارت فرهنگ بوده است، براى درج در خاتمة الطبع تفسير ابوالمحاسن مذكور مرقوم فرمايند. معظم له نيز شرحى وافى به مقصود ارسال فرموده اند و عيناً درج خواهد شد. چون ايشان در آن مشروحه، مرحوم خلد آشيان حاجى سيد نصراللّه تقوى را عامل مؤثّر و محرّك اصلى براى چاپ آن كتاب معرّفى فرموده اند، بنابراين از حضرت عالى در خواست مى كنم كه به مصداق «أهل بيت أدرى بما فى البيت»، هر گاه اطّلاعى در اين موضوع داريد، مرقوم فرماييد تا در خاتمة الطبع آن كتاب درج شود و سبب مزيد بصيرت و اطّلاع اهل علم و دانش نسبت به اين عنايت و اقدام و سعى و اهتمام والد ماجدتان مرحوم تقوى گردد.
5/8/1340 مير جلال الدين حسينى محدّث».
نامه اى است كه جناب آقاى اخوى به نگارنده مرقوم فرموده است:
«دانشمند ارجمند فاضل كامل استاد اجلّ آقاى سيد جلال الدين محدث (دامت افاضاته)!
ضمن مرقومه شريفه، شرح اقدام مرحوم والد را در مورد طبع تفسير ابوالفتوح استفسار فرموده بوديد. آنچه به خاطر مى رسد به اختصار معروض مى دارد.