215
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3

در لهجه مردم قاين، خوسْف (غرب بيرجند)، نهبندان (جنوب خاورى بيرجند) و پاره اى قرا و قصبات ديگر نيز با چنين ساختى از افعال رو به رو هستيم. از آنچه گذشت، دست كم اين نتيجه به دست مى آيد كه:
1. آنچه مرحوم بهار در مورد تحوّل اين ساخت ويژه از فعل (صورت دوم شخص جمع) آورده، صحيح تر و به ضبط نسخ مشكول و كاربرد آن در لهجه ها نزديك تر است.
2. حدسى كه در مورد تلفظ اين ساخت با «ياى» ماقبل مفتوح در مقدّمه تفسير شنقشى، آمده، با قرائن بعدى نيز تأييد و تقويت مى شود.
بدين ترتيب، با اطمينانى نزديك به يقين مى توان گفت كه اين فعل در تفسير ابوالفتوح نه مفرد به جاى جمع، بلكه صيغه اى از فعل دوم شخص جمع است كه با ياى مجهول ماقبل مفتوح يا مكسور تلفظ مى شده است.
پس از آنكه از روى قرائن بالا به چنين نتيجه اى رسيديم، برآن شديم كه اين نظريه را از لحاظ زبانشناسى و با توجه به تحوّل اين جزء فعلى در زبانهاى باستانى نيز مورد ارزيابى قرار دهيم اين بود كه طىّ نامه اى موضوع را با دوست دانشمندمان جناب دكتر احمد تفضّلى در ميان گذاشتيم. دكتر تفضّلى در جواب اين سؤال ما كه ريشه باستانى اين شناسه چه بوده و چه تحوّلى را پشت سر گذاشته است، چنين نوشتند:«شناسه دوم شخص مضارع (ـ يد) در فارسى قديم با «ى» مجهول بوده است؛ يعنى _edيا ؟؟_e (ـ يذ) و شناسه دوم شخص مفرد هم با «ى» مجهول بوده است؛ يعنى e ـ . در فارسى ميانه شناسه دوم شخص جمع ed ـ و دوم شخص مفرد e(h) ـ بوده است. ed ـ مشتق از صورت باستانى taـ aya ـ قديم است؛ مثلاً bar_aya_ta«مى برد». ـ aya ـ پسوند مادّه ساز سببى نام دارد».
دكتر تفضلى در جاى ديگرى از نامه خود خاطرنشان كرده كه: «در متون قديم


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3
214

در مى آيد و نه «اى / i » يا «اَى / ey ». به عنوان نمونه صورت صرفى صيغه مورد بحث از مصدر «رفتن» را در برخى از وجوه مى آوريم:
ماضى مطلق ماضى استمرارى ماضى بعيد
رفتَى (رفتيد)مِرفتَى (مى رفتيد)رفته بُدَى (رفته بوديد)
raftabodeymerafteyraftey مضارع التزامى مستقبل امر
رفته بَاشَى (رفته باشيد)بخارفتَى (خواهيد رفت)بِرَى (برويد)
bereybexarafteyrafta bashey در ضرب امثال و اشعار عاميانه نيز (به لحاظ سابقه تاريخى) همين كيفيت ملاحظه مى شود. مثال:
مردم صد مثقال زَفرو مِخورن لبو نينو زرد نَمِشو، شِما نِخورده لو خور زرد كردِيَى (kerdiey).
معادل فارسى: مردم صد مثقال زعفران مى خورند لبانشان زرد نمى شود، شما نخورده لبتان را زرد كرده ايد.
يا: از بد بِنَنالَى (benanaley) كه از بد بتر اَيَه.
معادل فارسى: از بد نناليد كه از بد بدتر آيد.
چنين است، اين ساخت فعلى در رديف دوبيتى زير به صورت «باشَى» (= باشيد). ۱
شبو كه اَتِشو مى دِشته بَاشَى(bashey)دَمَادَم يادِمُو مى كِرده بَاشَى(bashey)
نويسُم نُومه اى از پرده دلدَپيشِ يگدِگه مى خُونده بَاشَى(bashey)

1.با تشكر از فاضل محترم جناب آقاى محمد حسين قره شير كه در موارد مربوط به لهجه بيرجند ارشادهايى فرموده اند.

  • نام منبع :
    شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 164232
صفحه از 504
پرینت  ارسال به