حسن بصرى در نزديك رابعه عَدَويّه شد تا او را بپرسد از رنجى كه رسيده بود او را گفت: يا رابعه! چونى؟ گفت: چنانم كِم او مى دارد. گفت: چونت مى دارد؟ گفت: چنان كه او خواهد. گفت: چون مى خواهد؟ گفت: چنان كه در او برازد. شرم ندارى او در حقّ تو آن مى گويد از نيكى كه درتو نبرازد و لايق تو نباشد، تو درحقّ او آن مى گويى از بدى كه در او نبرازد. آنچه رد حقّ تو بگويند به راست تو را موافق نيايد، به دروغ درحقّ آن مگوى. چو در سفر دنيا به تو آسانى خواست، درسفر قيامت كه صعب تر است به تو كى دشخوارى خواهد؟! به خَلاف عقل خود برميا، و مخالفت عدل مكن كه مخالفت عدل مخالفت عقل باشد». ۱
اينك وصف قدرت خالق:
«... آن گه گفت: با كمال عالمى كمال قادرى است مرا، تا آنچه دگر قادران نتوانند من توانم، و آنچه دگر عالمان ندانند من دانم. من در رحم بر آب صورت نگارم. همه مصوّران عالم در وقت نگاشتن صورت، از آب احتراز كنند. سَرِ قلم از آب نگاه دارند تا متفشّى ۲ نشود، و از تاريكى احتراز كنند تا نقش مشوّش نشود؛ من از كمال قادرى در سه ظلمت؛ ظلمت شب، ظلمت رحم و ظلمت شكم بر آب چنين صور بديع نگارم كه مصوّران از آن عاجز و حيران مانند...
بتگر به آلت من بت نگارد، قدرت از من ومحل قدرت از من واسباب آلات از من، و اگر آن نباشد، نتواند.
آن گه خود بتراشيد و خود بنگارد و خود بپرستد! هيچ عاقل اين روا دارد كه تراشيده خود پرستد و نگاشته خود را بندگى كند و نشانده خود را خدمت كند!
آن گه ايشان به آلت صورتى بر آرند بى معنى؛ من بى آلت صورتى چنين بر آرم با