279
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3

حسن بصرى در نزديك رابعه عَدَويّه شد تا او را بپرسد از رنجى كه رسيده بود او را گفت: يا رابعه! چونى؟ گفت: چنانم كِم او مى دارد. گفت: چونت مى دارد؟ گفت: چنان كه او خواهد. گفت: چون مى خواهد؟ گفت: چنان كه در او برازد. شرم ندارى او در حقّ تو آن مى گويد از نيكى كه درتو نبرازد و لايق تو نباشد، تو درحقّ او آن مى گويى از بدى كه در او نبرازد. آنچه رد حقّ تو بگويند به راست تو را موافق نيايد، به دروغ درحقّ آن مگوى. چو در سفر دنيا به تو آسانى خواست، درسفر قيامت كه صعب تر است به تو كى دشخوارى خواهد؟! به خَلاف عقل خود برميا، و مخالفت عدل مكن كه مخالفت عدل مخالفت عقل باشد». ۱
اينك وصف قدرت خالق:
«... آن گه گفت: با كمال عالمى كمال قادرى است مرا، تا آنچه دگر قادران نتوانند من توانم، و آنچه دگر عالمان ندانند من دانم. من در رحم بر آب صورت نگارم. همه مصوّران عالم در وقت نگاشتن صورت، از آب احتراز كنند. سَرِ قلم از آب نگاه دارند تا متفشّى ۲ نشود، و از تاريكى احتراز كنند تا نقش مشوّش نشود؛ من از كمال قادرى در سه ظلمت؛ ظلمت شب، ظلمت رحم و ظلمت شكم بر آب چنين صور بديع نگارم كه مصوّران از آن عاجز و حيران مانند...
بتگر به آلت من بت نگارد، قدرت از من ومحل قدرت از من واسباب آلات از من، و اگر آن نباشد، نتواند.
آن گه خود بتراشيد و خود بنگارد و خود بپرستد! هيچ عاقل اين روا دارد كه تراشيده خود پرستد و نگاشته خود را بندگى كند و نشانده خود را خدمت كند!
آن گه ايشان به آلت صورتى بر آرند بى معنى؛ من بى آلت صورتى چنين بر آرم با

1.تفسير روض الجنان و روح الجنان، ج ۳، ص ۳۵ ـ ۳۶.

2.متفشّى: پراگنده و پخش شده.


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3
278

درتحت آن نيستى هست، و همه وجود در ضمن آن عدم، و همه اثبات در ميان آن انتفاء، لاجرم چون چنين كنى هم حاجى باشى و هم غازى. پايه جهاد بيش از پايه حج است. اگر دشمنى را نمى يابى كه با او جهاد كنى تا كشته او شوى، با خود گَرد وبا خود جهاد كن، و در آن جهاد اجتهاد كن كه از تو دشمن تر تو را دشمن نيست: اَعدى عَدُوّكَ بَيْنَ جَنْبيكَ. ۱ تا كشته خود شوى به دست خود، تا قاتل و مقتول تو باشى؛ به قاتلى درجه مجاهدان يابى، به مقتولى پايه شهيدان.
ولكن تو از آن پست همّت ترى و دون منزلت تر كه اختيار چنين چيزها كنى. تو خود كشته هوايى، چگونه كسى را كشى؟! تو خود اسير مرادى، كسى را چگونه اسير كنى؟! گفتم: تو هوا را كشى، هوا تو را كشت. گفتم: تو مراد را قهر كنى، مراد تو را قهر كرد. گفتم: قهرمانى قاهر باشى، قهر مانده اى مقهور شدى. همه عمر در بند آرزو مانده تا باشد كه برآيد، صد هزار جان عزيز برآيد، و آن برنيايد، صدهزار عمر چو عمر تو برسد، و آن بنرسد. عمر تو به سرآيد و جز آنكه نوشته تو است، به سَرِ تو نيايد. تو را يك نَفَس از اين هوس پرواى دگر چيز نيست. اين همه رنج بر منزل سپنج! گنج ابد رها كرده و رنج اَبَد اختيار كرده». ۲
در ذيل آيه مباركه «يُرِيدُ اللّهُ بِكُمْ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمْ الْعُسْر» آمده است:
«مى گويد: به شما خوارى و آسانى و راحت خواهم، رنج و دشوارى نخواهم. اى عجب! در سراى دُشخوارى به تو خوارى ۳ خواست، در سراى خوراى به تو كى دشخوارى خواهد؟ در سراى محنت به تو مِنحت ۴ خواست، در سراى مِنْحت كى به تو محنت خواهد؟

1.از سخنان رسول اكرم صلى الله عليه و آله است كه بدين صورت هم نقل شده است: «اعدى عدوّك نفسك اللّتى بين جنبيك». بحار الانوار، طبع مكتبة الاسلامية ج ۷۰، ص ۶۴.

2.تفسير روض الجنان و روح الجنان، ج ۳، ص ۱۱۳.

3.آساين و يُسر.

4.مِنْحت: بخشش و عطا.

  • نام منبع :
    شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 164791
صفحه از 504
پرینت  ارسال به