«اَمْرَد» گويند، چون شارب سبز كند «طارّ» گويند او را، چون آغاز محاسن كند «باقِل» گويند او را، چون ستبر شود «مُسْبَطّر» گويند او را، آن گه «مُطْرَحِّم» گويند او را... ، آن گه چون خط دارد «مختطّ» گويند او را، چون پيوسته كند، «مجتمع» گويند، چون تمام درآرد «صُمُّل» گويند، آن گه «مُلتَحى» گويند او را، آن گه «مستوىّ» گويند او را ميان سى ساله و چهل سال، آن گه «مُصْعِد» گويند. و «شابّ» جامع بود اين اسماء را.
چون آغاز سپيدى كند «ملهوِرْ» گويند او را، چون آميخته شود «اشمَط» گويند، آن گه «كَهْل» گويند، چون پير شود «اَشْيَب» گويند، آن گه «شيخ» گويند، آن گه «حوقَل» گويند. «صفتات» پس «همّ»، آن گه «هَرِم»، آن گه «خَرِف»، آن گه چون بميرد «ميّت». ۱
اينك به برخى اختصاصات سبك و شيوه نگارش و نكته هاى دستورى اشاره مى كنيم:
الف) استعمال فعلهاى شرطى:
«... گويند اگر راه نمودى ما را خداى، راه نمودمانى شما را...». ۲
«اگر ازين كار چيزى بودى ما را، و ما در دين و ملت خود بر كارى بودمانى، ما را اين جا نكشتندى». ۳
«اگر خداى ما را هدايت دادى متّقى بودمانى». ۴
«ب) در وجه ترجّى و آرزو نيز به همين صورت مى آيد:
«كاشك اين هفت كاروان ما را بودى تا در سبيل خداى صرف كردمانى». ۵
«امّ سلمه گفت: يا رسول اللّه ! مردان غزا مى كنند و ما نمى كنيم، ايشان را حظّ و بهره در هر دو سراى پيش است كه ما را، كاشك تا مرد بودمانى». ۶