337
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3

تفسير تبيان را نداشته است و با تفسير مجمع البيان هم تقريباً در يك زمان تأليف شده است.
و اينكه فرمود: «دو تفسير عربى و فارسى دارم»، لازم است بدانيم كه نسخه تفسير عربى او را هنوز نديده اند.
حاج آقا بزرگ تهرانى مى فرمايد: كسى به من گفت كه تفسير عربى او هم هست. به او نامه نوشتم كه كجاست؟ او گفت: مى گويند در هند است؛ ولى ما تحقيق كرديم و نديديم.
آيا ابوالفتوح رازى از كشّاف استفاده كرده است؟ يكى دو جا در تفسيرش از زمخشرى نام مى برد و شعرى از او نقل مى كند براى شاهد مثال. اما اينكه كشّاف را ديده و از آن استفاده كرده باشد، دليلى نداريم. مطالب را هم كه با يكديگر مقايسه مى كنيم، به ذهن نمى آيد كه از آن استفاده كرده باشد؛ البته بررسى بيشترى لازم است؛ چون حديث معروف كه: «من مات على حبّ آل محمّد مات شهيداً» كه در كشّاف است، و كتابهاى بعدى از كشّاف، و خود كشّاف از تفسير ثعلبى گرفته است، در تفسير ابوالفتوح هم هست و به نظر مى رسد كه از كشّاف گرفته باشد.
سبك تفسير، مانند تبيان است. پراكندگى آنجا، اينجا هم هست و مطالب، مانند مجمع البيان جدا از هم نيست.
اين تفسير چند بار چاپ شده است: يك بار در زمان رضا خان پهلوى در پنج جلد بزرگ چاپ شده و چون به جنبه ادبى فارسى آن اهميّت مى دادند، علماى بزرگى در تصحيحش دخالت داشتند. كتابخانه آيه اللّه نجفى مرعشى اين چاپ را افست كرده و در كتابخانه ها موجود است.
چاپ دوم، چاپ ده جلدى است كه مرحوم آقا ميرزا مهدى الهى قمشه اى


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3
336

باشد به علم ادب از لغت و نحو و تصريف و علم نظر و بلاغت و صنعت شعر چه مدار اين لغت بر اين علوم است. و نيز كه بايد تا متقن بود علم اصول را تا اقوالى كه قادح بود در اصول، بشناسد و اجتناب كند و تأويل آيات متشابه بر وفق اصول كند؛ چنان كه ادله عقل اقتضاى آن كند و مطابق بود آيات محكم را، و بايد تا فقيه باشد تا آياتى كه متضمّن احكام شرعى باشد معانى و وجه استدلال آن بر مذهب صحيح بداند، و اين معنى تمام نشود تا عالم نباشد به اصول فقه كه بناى فقه بر آن است و ادله فقه مستخرج از او بود، و نيز چاره اى نباشد از طرفى اخبار كه لايق باشد به آيه و معنى او، و آياتى كه وارد باشد بر سببى، سبب نزول آن بيايد گفتن و قصه اى كه متعلّق باشد به آيه بيايد گفتن به مقدار آنكه به معنى گزارش آيه باشد.
پس چنان كه بينى مصنف اين جنس را چاره اى نيست از اين جمله علوم، چه اگر از بهرى از اين علوم بى بهره باشد، چون به آن علم رسد، يا مهمل فرو گذارد يا خبط كند در چيزى كه ناگفتن او به باشد، و كشف عوار خود كند و هتك ستر نمايد و آن چون حجّتى باشد بر جهل او به آن نوع.
پس چون جماعتى از دوستان و بزرگان از اماثل و اهل علم و تديّن اقتراح كردند كه در اين باب جمعى بايد كردن، چه اصحاب ما را تفسيرى نيست مشتمل بر اين انواع، واجب ديدم اجابت كردن ايشان و وعده دادن به دو تفسير: يكى به پارسى و ديگرى به تازى، جز كه پارسى مقدّم شد بر تازى؛ براى اينكه طالبان اين بيشتر بودند و فايده هر كسى بدو عام تر بود. و اين كتاب ان شاء اللّه از ميانه اطناب و اختصار بود؛ اطنابى كه مملّ و اختصارى كه مخلّ نباشد...».
از اين مقدمه به خوبى برمى آيد كه عالم پخته و جا افتاده اى بود. ظاهراً تفسير تبيان و مجمع البيان را نديده و نداشته است، ولى مدارك آن را داشته است؛ يعنى مدارك تفسير تبيان و مجمع البيان و تفسير ابوالفتوح رازى يكى بوده و به همين علّت هم هفتاد هشتاد درصد مطالب اين سه كتاب، يكى است. ظاهراً ابوالفتوح

  • نام منبع :
    شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 164326
صفحه از 504
پرینت  ارسال به