جلد سوم آن قصص است. قصص قرآن تفسير ابوالفتوح را جمع كرده است. جلد سوم، چاپ بيست سال پيش است؛ دنباله قصص، فهرست برخى لغات را هم آورده است.
و امّا درباره آن قصه هاى پندآموزى كه گفتيم در اين تفسير وجود دارد گرچه ممكن است صحيح نباشد، ابتداء عبارت علامه شعرانى مى آوريم:
«شيخ ابوالفتوح از اخبار و آثار و سخنان مشايخ صوفيه و اشعار و كلمات قصار بزرگان بسيار آورده و در قصص انبياى گذشته از عرائس ثعلبى زياد نقل كرده است و چون اخبار ضعيف در عرائس بسيار است و اعتماد بر آن نيست، خواننده تفسير را شگفت آيد كه مردى عالم مانند مؤلف كه اعتماد بر روايات غير ائمه معصومين عليهم السلامرا مطلقاً جايز نمى داند، حتّى اگر از صحاح ستّه باشد، چگونه از كتاب ضعيف اهل سنّت نقل روايت از اهل بيت عليهم السلام مى كند.
امّا از چند جهت بايد او را مصيب شمرد: 1. غالب وقايع به وجه مختلف روايت مى شود و خواننده مى داند كه چون قضيّه را چند گونه روايت كنند، هيچ يك را اعتبار نباشد و مراد نقل قدر مشترك است.
خواننده اين گونه كتاب ها معمولاً اهل علم هستند و در نقل اين قضايا بعيد است كه يك قصه يك جور نقل شده باشد. نوع مطالب تاريخى در كتب مختلف تاريخى با خصوصيّات مختلف نقل مى شود. ايشان مى فرمايد قرينه همراهش هست، مؤلف مى داند كه خواننده خبر دارد كه اين قضيّه منحصر به اين نقل نيست و نقلهاى ديگر هم دارد كه شايد اين يا آن درست باشد. قدر مشترك بين آن نقلهاى مختلف مورد اعتبار است و خصوصياتش قطعى نيست.
2. قصص و حكايات انبياى گذشته منشأ حكمى از احكام شرعى نيست و از آن حلال و حرام استفاده نمى شود و ناقل براى صرف شنيدن، آن را نقل مى كند، نه براى اعتقاد به صحّت آن.