تبيان و مجمع البيان و منهج الصادقين خلاصه دارد، اين تفسير گازر هم خلاصه ابوالفتوح است. در پاورقيها موارد زيادى را با تفسير ابوالفتوح تطبيق داده و تذكّر داده و تصحيح نموده است. سبك آن هم مانند تفسير ابوالفتوح است؛ ولى ايشان اسمى از تفسير ابوالفتوح در تفسير خودش نياورده. شگفت آور است كه چطور كسى كتابى بنويسد و اكثر مطالبش را از كتابى ديگر گرفته باشد و اسمى از آن نبرد.
مقدارى از مقدمه اين تفسير را، كه از خود جرجانى است، مى آوريم:
«امّا بعد، مؤلف كتاب چنين گويد: چون يكى از اين دو متمسّك، كتاب خداى و گذاشته مصطفى صلى الله عليه و آله است و عوام از فايده اين كتاب بى نصيب اند از آنكه علم تأويل و تفسير آن كسى داند كه سالهاى دراز در درياى علوم غوطه خورده و به غوص فكر، جواهر بيان و نكات قرآن به دست آورده باشد. نه از هر دريايى بلكه از درياى «أنا مدينة العلم و على بابها» و تفاسير اصحاب آنچه عربى است عوام را از آن بهره اى نيست و آنچه به زبان فارسى است، بعضى كه اختصار دارد از فايده عارى و آنچه مطول است در آن اعراب و لغت و اشتقاق و قرائت و اختلاف مفسّران از بس كه آورده اند، عوام در مطالعه آن سرگشته و حيران و از فائده آن بى نصيب مى شوند. چون بر اين جمله يافتم، از بخشنده انس و جان مدد خواستم و به توفيق او اين كتاب در تفسير تأليف و نام آن را جلاء الأذهان و جلاء الأحزان في تفسير القرآن نهادم و در او جمع كردم از تأويل آيات و تفسير مشكلات آنچه بزرگان دين و پيشوايان اهل يقين بر محك عقل زده اند و از قعر بحر «وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» يافته اند و سبب نزول آيات آنچه معتمدان روايت كردند و سياق آيات و ظاهر آن را بر آن دليل است، اختيار كردم، و از بهر هر آيتى اخبار و احاديث و مناقب و فضايل اهل بيت آنچه لايق بود، نوشتم تا چشم بينندگان را نور بود و دل عاشقان اهل بيت عليهم السلام را سرور. و الحمد للّه ربّ العالمين».
اين سخن كه بگوييم: اين تفسير خلاصه تفسير ابوالفتوح است (پس او زحمت