رسالت پناهى، اميد كامل دارم كه بر خصمان غلبه كنم. خواجه مراجعت نمود، با هارون پيمان كرد. هارون به احضار حسنيه فرمان داد و از مذهب وى سؤال كرد. گفت: بر طريقه دين پيغمبر و آل او هستم. هارون پرسيد كه بعد از رسول كه خليفه او بود؟ حسنيه گفت: بفرماى تا علماء را حاضر كنند تا آنچه توانم بگويم، اگر كسى در مذهب من سخنى باشد، جواب بر نهج صواب باز رانم. هارون دريافت كه طريقه اهل بيت دارد. وزير خود يحيى را طلبيده، گفت: اين كنيزك هم مذهب ما نيست، بگو تا وى را بكشند. يحيى گفت: يااميرالمؤمنين! اين كنيزك دعوى بزرگى كرده؛ اگر از علماء مغلوب شود، پس بايد وى را به قتل رسانيد و اگر علماء را مغلوب سازد، رعايت وى بر خليفه زمان لازم باشد چه كنيزكى را كه بر جميع علماء و فضلاى مملكت فائق آيد، نتوان كشت. هارون اين رأى را پسنديده، فرمان داد تا علماى مملكت جمع آمدند و از رؤساى مشايخ بغداد، شافعى را نوشته اند كه در مجلس حضور يافت. و چنين مى نمايد كه در آن وقت شافعى به جهت غلبه اى كه در مباحث بر ابويوسف رازى نموده بود، شهرتى داشت.
بالجمله، چهارصد نفر از علماء جمع شدند و از جمله ايشان ابراهيم نظام بصرى از سايرين به تقوا و فضيلت امتياز داشت، كتب بسيار در علوم دينيه تأليف و تصنيف كرده بود، صد جلد از كتب او در مصر و شام معروف و شايع بود. چون ابراهيم به بغداد رسيد، سكان و اعيان ملك را حكم شد تا وى را تعظيم و توقير كنند. و چون مجلس منعقد گشت، كرسى زرين به جهت وى نهادند. و چون هارون در مجلس قرار گرفت، فرمان داد تا حسنيه را حاضر كردند. حسنيه برقع بر روى كشيده در آمد و هارون را ثناء گفت و در برابر ابراهيم بنشست. هارون به حسنيه اشاره كرد كه شروع كند. حسنيه مطالب را دريافته، متوجه ابراهيم گشت و او را مخاطب ساخته گفت: تويى كه صد جلد از مصنفات تو در ميان مردم مشهور است و خود را وارث علم رسول مقدس مى دانى؟ ابراهيم برآشفت و گفت: سخريه