415
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3

آن طفل به استحقاق بود، يا خضر ظالم بود؟ اگر خضر ظالم بود، نشايد كه خداوند مدح وى را گويد و حال آنكه مدح خضر در قرآن وارد است.
ابراهيم نتوانست جواب بگويد، پس گفت: از اين مسئله درگذشتم. چه مى گويى در حق عباس و على كه بر سر ميراث پيغمبر منازعت كردند و هر يك مى گفت حق من است و داورى نزد ابى بكر بردند و چون دو شخص نزد حاكمى روند:َ يكى بايد لابد بر حق باشد، يكى بر باطل. و غرض ابراهيم از پرسيدن اين مسئله آن بود كه اگر حسنيه گويد عباس بر باطل بود، باعث رنجش خليفه شده، جانش در معرض مخاطره آيد و اگر گويد على بر باطل بود، ابطال مذهب خود كرده باشد. حسنيه گفت: اى ابراهيم! بايد جواب اين سؤال تو از قرآن بدهم؛ چنان كه وارد شده است كه جبرئيل و ميكائيل، دعوى به نزد داوود بردند، به جهت اينكه خطاى او را در باب زن او اوريا به او بنمايند. پس اى ابراهيم! بگو كه كدام يك از اين دو ملائكه، بر حق و كدام بر باطل بودند؟ ابراهيم گفت: هر دو بر حق بودند و به جهت اصلاح و تأديب داوود بود كه دعوى به نزد وى بردند. حسنيّه گفت: اللّه اكبر، همين قسم مرتضى على و عباس هر دو بر حق بودند و به جهت تنبيه و تأديب ابوبكر، نزد وى رفتند. عباس گفت: ميراث مراست كه عم پيغمبر. على گفت: حق من است كه ابن عم و برادر و داماد و وصى پيغمبرم و دخترش در خانه من است و حسن و حسين كه سيّد جوانان بهشتند، فرزندان من اند و من نفس رسولم. ابوبكر چون حكايت ايشان شنيد، گفت: واللّه از پيغمبر شنيدم كه گفت: على وصى و وارث و قاضى دين من است. چون عباس اين سخن از ابوبكر شنيد، در غضب رفت و گفت: اى ابابكر! اگر چنانچه خود گويى، اين سخن را از پيغمبر شنيدى، چرا به خلافت نشستى و حق او را ضايع نمودى. ابوبكر دانست كه ايشان به الزام او آمده اند، گفت: شما به جهت مخاصمت با من آمده ايد، نه به جهت محاكمت! اين گفته، از مجلس برخاست.


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3
414

مى كنى؟ و رو به جانب اهل مجلس كرده، گفت: مرا با كنيزى مباحثه كردن چه مناسب است؟! در حقيقت امر موجب استخفاف علم و اهانت علما مى شود! يحيى گفت: «انظر الى ما قال و لا تنظر الى من قال».
حسنيه گفت: اى ابراهيم! به توفيق خداى تعالى تو را از اين كرسى زرين با شرمندگى فرود خواهم آورد و شروع نمود به مباحثه. ابراهيم گفت: سبقت مراست كه از راه دور آمده ام. حسنيه گفت: بپرس از آنچه خواهى. ابراهيم شروع كرد به پرسيدن و در مقابل هفتاد مسئله، جوابهاى شافى و فصيح شنيد؛ چنانچه هارون و جميع اركان دولت از تقرير او حيران ماندند. حسنيه گفت: اى ابراهيم! مناظره دراز كشيد، مى ترسم خليفه را ملال روى دهد؛ اگر رخصت باشد، من نيز سؤال كنم.
ابراهيم گفت: سه مسئله ديگر بپرسم، اگر جواب گويى، منقطع شوم. حسنيه گفت: بپرس. ابراهيم گفت: اى حسنيه! بعد از پيغمبر كه خليفه بود؟ حسنيه گفت: آنكه سابق الاسلام بود. ابراهيم گفت؟ كه سابق الاسلام بود؟ حسنيه گفت: آنكه داماد و پسرعم و برادرش بود. هارون از اين سخن متغير شد. ابراهيم چون هارون را متغير يافت، دلير گشت و گفت: به چه دليل گويى كه على سابق الاسلام بود؟ من مى گويم كه ابابكر وقتى كه ايمان آورد، چهل سال داشت. على در آن وقت كودك بود و ايمان و طاعت و كفر و معصيت كودك را اعتبارى نيست. حسنيه گفت: اگر من بر تو ثابت كنم كه ايمان و طاعت و كفر و معصيت كودك را اعتبار هست و كودك، چنانچه تو او را مى گويى، در معرض ثواب و عقاب الهى است، اقرار مى كنى كه ايمان على را در كودكى اعتبار است؟ ابراهيم گفت: اگر به دليلى واضح و حجتى باهر، اين مطلب را ثابت كنى، اقرار كنم. حسنيه گفت: چه مى گويى در باب پسرى كه خضر به قتل رسانيد؟ چنانچه نص قرآن در قصه خضر و موسى به آن شاهد است و در جواب خضر در وقتى كه موسى بر وى اعتراض كرد كه: «وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُو?مِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً» اى ابراهيم! بگو ببينم كه كشتن

  • نام منبع :
    شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 162359
صفحه از 504
پرینت  ارسال به