زده، راه خود گرفتند. مردم بر ايشان مى خنديدند و پسر عم هارون به ايشان طعنه و تمسخر كردى، لكن با اين همه، حسنيه و خواجه او انديشناك گشته، بغداد را رها كرده، به مدينه رفتند و در آنجا اقامت گزيدند.
مؤلف ايرانى اين كتاب مى گويد كه: در مراجعت از مكه در دمشق توقف كرده، اين نسخه را يكى از سادات آن صفحات به وى داد و نسخه مزبوره در عربى بود كه او به فارسى ترجمه نمود. نام مترجم، مذكور نيست؛ احتمال دارد كه هم از بدو امر در فارسى تأليف شده است، نسبتش را به شيخ ابوالفتوح رازى داده است كه از ملاهاى معتبر و متعصب شيعه است.
يكى از قواعد متشيعه تقيه است كه در حين مخاطره اخفاى عقيدت خويش نموده، اظهار مذهب مخالف مى كند. منشأ اين قاعده، ايامى است كه اين طايفه مخذول و منكوب بوده اند و ايرانيان نيز پس از آنكه اقتدار مذهبى يافتند، مجبور شدند كه در سفر مكه اين قاعده را مرعى دارند و به همين سبب، عدد حاج ايران به مرور نقصان پذيرفته، مردم روى به مشاهد على و اولادش، كه در حوالى بغداد و خراسان اند نهادند و نذورات نفيسه هر روزه از اطراف به قبور شريفه بردند. سلاطين نيز فراخور همت و مقدرت، مخارج ملوكانه در امكنه مزبوره نموده اند، لكن در وضع زيارت اين اماكن مقدسه، چنان كه، در زيارت مكه، چيزهاى چند است كه مبناى دين اسلام بر آن است. و مسلمين اين زمان نيز نه مانند مردم صدر اسلام اند، به جز احترام به رسول و اولادش، به جمعى از فضلاء زهاد، كه ايشان را اولياء خوانند، اظهار عقيدت كنند و ارواحشان استمداد و استعانت جويند.