459
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3

مى شدم و حلّ آنها را از امام مى خواستم تا به اين مقام رسيده ام». ۱
در مورد ديگر كتاب حسنيه مذكور است كه حسنيه به ابراهيم بن خالد سيار بصرى گفت: امروز تو از تمام علماى عصر، اعلم هستى و من كنيز غير قابل توجهى هستم كه مرا در ميان كفار گرفته اند و به اسيرى به اين ديار آورده اند. مولاى من، مرا به چند درهم خريده است و در كنار مولايم، به اسلام گرويده ام و ديده بصيرت گشوده ام. ۲
آرى استعداد سرشار و خداداد اين بانو، با تعليمات بلند پايه امام صادق عليه السلامدست به دست هم دادند كه «حسنيه» با يك دنيا نبوغ و استعداد به وجود آمد كه در بحث و مناظره، بزرگ ترين علماى اهل تسنن را محكوم كرد.
*** همان گونه كه از لابه لاى كتاب حسنيه استفاده مى شود، طرف بحث اين بانوى با كمال، از دانشمندان بزرگ اهل تسنن بوده اند؛ مانند ابراهيم بن خالد عونى (ابراهيم بن سيار بصرى معروف به شيخ ابواسحق نظام) اعلم علماى بصره، ابويوسف يعقوب بن حنفى قاضى القضاة كوفه ۳ ، و شافعى محمد بن ادريس رئيس مذهب شافعى و... .
صورت مجلس بحث، بسان دادگاه علنى بزرگى بود كه در آن، شخص هارون و وزيرش يحيى بن خالد برمكى و رجال كشور و علماء و دانشمندان بسيارى بوده اند. و به قدرى اين مجلس باشكوه و بى نظير بود كه گويا دو صف بيكران در برابر هم،

1.اقتباس از كتاب حسنيه، آخر حليه المتقين، ص ۴۶.

2.كتاب حسنيه، ص ۲۹.

3.ابو يوسف، نخستين كسى بود كه ملقب به لقب «قاضى القضاة» شد. در سن ۹۶، به سال ۱۸۲ هجرى وفات كرد. قبرش در قسمت شرقى صحن مقدس كاظمين است (تتمة المنتهى، ص ۱۶۸؛ مروج الذهب، ج ۳، ص ۳۶).


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3
458

بزرگ اهل تسنن را مغلوب مى سازد. هارون، خليفه بزرگ عباسى، آن چنان جوياى حال اين بانو مى شود، وى در پاسخ چنين اظهار مى دارد:
«من به عنوان كنيز تحت كفالت مولاى خود، كه از تجار بزرگ عراق بود، بودم. وقتى كه پنج سال از عمرم گذشت، مولايم، كه ارادت كامل به رئيس مذهب، امام جعفر صادق عليه السلام، داشت و به علم و دانش عشق مى ورزيد، مرا براى كسب علم و كمال و تقوا به محضر آن بزرگوار فرستاد. من با كمال شوق در اين محضر، فراخور استعداد خود، روش علم و تقوا و پاكى را مى آموختم؛ تا هفت سال از عمرم گذشت. روزى در خدمت امام صادق عليه السلام بودم.
آن جناب براى وضو، آب خواست. آن روز خادم مخصوص آن حضرت نبود، من با شتاب، آب حاضر كردم. آن بزرگوار احوال مرا پرسيد. خود را معرفى كردم. سؤالهايى در مورد نماز و وضو و... از من كرد، جواب صحيح دادم. حضرت در شگفت شد.
راجع به من از ملازمان و اصحاب تحقيق كرد. سپس فرمود: اين كنيز بسيار زيرك و پراستعداد است. مولاى مرا به حضور طلبيد و به او فرمود: اين كنيز را به ما بفروش.
مولاى من عرض كرد: هزار جان من به فداى تو! اين كنيز در خدمت تو است و من نيز از چاكران و غلامان تو مى باشم. در همين وقت بود كه جرقه اميد در دل من تابيد و اين توفيق بى نهايت عظيم و اين افتخار بسيار بزرگ نصيبم شد كه در محضر آن امام همام به كسب علم و معرفت بپردازم. روز به روز در خود رشد فكرى مى ديدم. نور علم و دانش آن محضر، بر قلبم تابيد؛ به طورى كه در علوم مشكله و پيچيدگيهاى مسائل كه بزرگ ترين علماى عصر، از حلّ آن عاجز بودند، وارد

  • نام منبع :
    شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 150932
صفحه از 504
پرینت  ارسال به