در قسمت اوّل تفاسير، به طور مستوفا بيان كنند و در قسمتهاى بعدى به اوايل تفسيرها محوّل دارند، در اين تفسير هم ذكر اين امور در نصف اول بيشتر از نصف دوم است.
اما اينكه گفته: «در قسمت اول در صدر تفسير آيات مختصر بيانى دارد و در قسمت دوم آن ديده نمى شود»، سرّ آن آن است كه چون در قسمت اخير اسلوب و روش ترجمه و تفسير وى معلوم شده است، براى اختصار و تلخيص آن را نمى آورد. علاوه بر اينكه مصنّف در اين تفسير، از آغاز تا انجام، قدم به قدم پيرو بيانات ابوالفتوح رازى بوده است. پس اگر در يكى از اين امور يا همه آنها در بعضى موارد اختلاف اسلوب و تغاير سبكى در ميان مجلّدات ديده شود، نظر به تبعيّت مصنّف به تفسير ابوالفتوح بوده است و عن قريب اين مطلب مبسوطاً ذكر مى شود، ان شاءاللّه تعالى.
3. اينكه از بيانات او به طور تلخيص بر مى آيد كه گفته: «اگر تفسير جلاء الاذهان را با تفسير گازر يكى بدانيم، بايستى مؤلف در مقدمه تفسير، كه نام خود را مى برد، به سيادت خود نيز اشاره كند؛ زيرا به تصريح صاحب روضات در ذيل ترجمه علىّ بن حسن زوارى و همچنين به تصريح نويسنده فهرست رضويّه، گازر مذكور سيّد بوده است»، جواب آن است كه احتمال سيادت مؤلّف جلاء الاذهان از كلام صاحب رياض العلماء نيز برمى آيد؛ زيرا چنان كه گذشت، وى در آخر كلام خود گفته: «و فى بعض نسخ اسم المؤلف ابوالمحاسن الحسينى بن على الجرجانى» اين استظهار مبنى بر آن است كه «الحسينى» بياى نسبت باشد؛ چنان كه در اعيان الشيعه است.
پس مذكور بودن «الحسينى» به ياى نسبت، يكى از مؤيّدات متحد بودن «گازر» با «ابوالمحاسن جرجانى» مى باشد؛ ليكن انصاف آن است كه سياق كلام دلالت مى كند كه «الحسين» بدون ياى نسبت باشد ـ واللّه اعلم.