كرده است در تفسير قرآن، و محمد بن مؤمن الشّيرازى كه نزول القرآن تصنيف كرده فى شأن اميرالمؤمنين عليه السلام، بعد از آن محمد الفتال النيسابورى كه تصنيف مفيد ساخته، و الشيخ ابوعلى الطبرسى صاحب التفسير بالعربيه و خواجه امام ابوالفتوح الرازى كه بيست مجلّد تفسير قرآن تصنيف اوست كه ائمه و علماى همه طوايف، طالب و راغب اند آن را، و محمد بن الحسين المحتسب كه مصنّف كتاب رامش افزاى است چند مجلّد، و امام قطب الدين كاشى الرّاوندى كه مصنّف كتب بسيار از تفسير و فقه و كلام و جمله علوم عربيّات كه به ذكر همه كتاب بيافزايد. (طالب تراجم علماء و كتب نامبرده به كتاب نقض و تعليقات آن به وسيله كليد نقض مراجعه كند).
تفاسير مهم شيعه، كه تا زمان شيخ عبدالجليل در دست بوده و مورد استفاده مردم قرار مى گرفته است، اينها بوده و بعد از آن نيز تا زمان مؤلف كه به قرائن قوّيه از قرن هشتم متأخّرتر نتواند بود، تفسير مهمى نوشته نشده كه معروف و مشهور باشد و مورد استفاده نوع مردم قرار گيرد و از ميان اين تفاسير كه نام برده شده، غير تفسير ابوالفتوح رازى نمى تواند مصداق كلام مصنّف قرار گيرد. پس عبارت مصنّف، كه ياد شد، به جز انطباق با تفسير ابوالفتوح مصداق ديگرى ندارد. بايد دانست كه عدم ذكر مصنف تفسير على بن ابراهيم قمى و تفسير عياشى را در عداد اين تفاسير، گويا مبتنى بر اين بوده كه اين دو كتاب از كتب اخبار است، نه تفسير؛ زيرا، چنان كه بر اهل فنّ مخفى نيست، امر درباره اين دو كتاب چنان است و اگر نه هر دو در آن زمان در دسترس بوده است، چنان كه از ملاحظه نقض و تفسير ابوالفتوح بر مى آيد.
مطلب شگفت آور حيرت انگيز
آن چه جاى تعجب و حيرت است، اينكه چرا مصنّف به مأخذ اصلى و أسّ اساس تفسير خود، كه محل استفاده و مورد تلخيص وى بوده، يعنى تفسير روح الجنان،