97
شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3

استدلال كرده و چنان كه شايد و بايد مدّعاى خود را اثبات كرده است. هر كه مى خواهد به آنجا رجوع كند.

اعتراض ابن خلدون بر مفسّران

و نيز در آن كتاب، بعد از خوض در ابطال اين مطلب و مطلبى ديگر كه نظير آن بوده است، گفته:
«و أبعد من ذلك و اعرق فى الوهم مايتناقله المفسّرون فى تفسير سورة الفجر فى قوله تعالى: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ * إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ» . فيجعلون لفظة ارم، اسماً لمدينة وصفت بأنّها ذات عماد أى أساطين و ينقلون أنّه. (تا آنكه گفته:) ذكر ذلك الطبرىّ و الثّعالبى و الزمخشرىّ و غيرهم من المفسّرين و ينقلون عن عبداللّه بن قلابة من الصّحابة (تا آخر از ذكر قضيّه منقوله و تكذيب آن).
حاصل ترجمه آن است كه: بياناتى كه علماى تفسير، از قبيل طبرى و ثعالبى و زمخشرى، در تفاسير خود ياد كرده اند كه مراد به «ارم»، شهرى است كه موصوف به اين بوده كه ستونهايى داشته است و آن را شدّاد بن عاد ساخته بوده و از عبداللّه بن قلابه نامى، كه از صحابيان بوده، نقل مى كنند كه او به دنبال شتر گم شده خود مى رفته، گذرش به آنجا افتاده و آن را ديد، اين همه دروغ است براى آنكه:
و هذه المدينة لم يسمع لها خبر من يومئذ فى شى ء من بقاع الأرض و صحارى عدن الّتى زعموا أنّها بنيت فيها هى فى وسط اليمن و مازال عمرانه متعاقباً و الأدّلاء تقصّ طرقه من كلّ وجه و لم ينقل عن هذه المدينة خبر و لا ذكرها أحد من الاخباريّين و لا الأمم (تا آخر استدلال او)».

چرا اهل تفسير مطالب گوناگون را در تفسير آورده اند

سرّ نقل اين قبيل مطالب در اين تفاسير شايد آن بوده است كه چون نوع مسلمانان


شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3
96

أحصاهم فى التّيه بعد أن أجاز من يطيق حمل السّلاح خاصّةً من ابن عشرين فما فوقها فكانوا ستّمائة ألف أو يزيدون و يذهل فى ذلك عن تقدير مصر و الشّام و اتّساعهما لمثل هذا العدد من الجيوش (تا آخر كلام او كه طويل الذّيل است)».
يعنى: «چه بسيار واقع شده كه تاريخ نويسان و تفسيرنگاران و راويان اخبار و ناقلان آثار، در نقل وقايع و حكايات و ذكر قصص و روايات دچار خبط و خطا شده و راه كج و معوجّ سپرده و مرتكب غلط و خلاف واقع گشته اند. و سرّ اين امر، همانا اين بوده كه ايشان در اخذ قضايا و ضبط وقايع به مجرّد نقل اكتفاء نموده و آنها را به ميزان عقل و نظر نسنجيده اند و با اشباه و نظاير آنها مقايسه نكرده اند و به مقام تشخيص حق و باطل و صحيح و سقيم آنها برنيامده اند؛ بلكه بر خلاف دستور عقلاء و پيشوايان مذهب، كه فرموده اند: «كفى المرء كذباً أن يحدّث بكل مايسمع»، هر شنيده را به صورت بوده نقل كرده اند. در نتيجه، هم خودشان به واقع و حقيقت آن پى نبرده اند و هم ديگران را از راه به در برده و خلاف واقع را به صورت حقيقت در نظر ايشان جلوه گر كرده اند و مخصوصاً اين بى دقتى و اشتباه كارى غالباً در عددشماريها و اندازه گيريها به كار رفته است؛ مثل اينكه خواسته اند شماره لشكرى را معين كنند يا اندازه مال مكنتى را ضبط نمايند، با اينكه از موارد مهم امعان نظر و اعمال دقت يكى اين مورد بوده است.
از باب نمونه يكى را ذكر مى كنيم و آن اين است كه: مسعودى و بسيارى ار مورّخان ديگر نقل كرده اند كه موسى عليه السلام در تيه، لشكريان بنى اسرائيل را شماره كرد. كسانى كه اجازه حمل سلاح به ايشان داده بود و سلاح جنگ داشتند، ششصد هزار نفر بلكه بيشتر بودند.
در صورتى كه اين تاريخ نويسان و تفسيرنگاران، اگر تدبّر كنند و از حال غفلت به در آيند، مى فهمند كه مصر و شام گنجايش اين قدر لشكريان را ندارد.
تا آخر بيانات ابن خلدون كه به طور تفضيل بر عدم صحّت اين مقدار از عدد

  • نام منبع :
    شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي ج3
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 163393
صفحه از 504
پرینت  ارسال به