استدلال كرده و چنان كه شايد و بايد مدّعاى خود را اثبات كرده است. هر كه مى خواهد به آنجا رجوع كند.
اعتراض ابن خلدون بر مفسّران
و نيز در آن كتاب، بعد از خوض در ابطال اين مطلب و مطلبى ديگر كه نظير آن بوده است، گفته:
«و أبعد من ذلك و اعرق فى الوهم مايتناقله المفسّرون فى تفسير سورة الفجر فى قوله تعالى: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ * إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ» . فيجعلون لفظة ارم، اسماً لمدينة وصفت بأنّها ذات عماد أى أساطين و ينقلون أنّه. (تا آنكه گفته:) ذكر ذلك الطبرىّ و الثّعالبى و الزمخشرىّ و غيرهم من المفسّرين و ينقلون عن عبداللّه بن قلابة من الصّحابة (تا آخر از ذكر قضيّه منقوله و تكذيب آن).
حاصل ترجمه آن است كه: بياناتى كه علماى تفسير، از قبيل طبرى و ثعالبى و زمخشرى، در تفاسير خود ياد كرده اند كه مراد به «ارم»، شهرى است كه موصوف به اين بوده كه ستونهايى داشته است و آن را شدّاد بن عاد ساخته بوده و از عبداللّه بن قلابه نامى، كه از صحابيان بوده، نقل مى كنند كه او به دنبال شتر گم شده خود مى رفته، گذرش به آنجا افتاده و آن را ديد، اين همه دروغ است براى آنكه:
و هذه المدينة لم يسمع لها خبر من يومئذ فى شى ء من بقاع الأرض و صحارى عدن الّتى زعموا أنّها بنيت فيها هى فى وسط اليمن و مازال عمرانه متعاقباً و الأدّلاء تقصّ طرقه من كلّ وجه و لم ينقل عن هذه المدينة خبر و لا ذكرها أحد من الاخباريّين و لا الأمم (تا آخر استدلال او)».
چرا اهل تفسير مطالب گوناگون را در تفسير آورده اند
سرّ نقل اين قبيل مطالب در اين تفاسير شايد آن بوده است كه چون نوع مسلمانان