كه به گفته دولتشاه در سه زبان فارسى و عربى و ديلمى يا رازى شعر گفته باشد؛ زيرا دانايى او به زبان فارسى و رازى كه به شهادت اشعار باقى مانده مسلم است و آشنايى به ادبيات عرب در آن زمان كه صاحب بن عباد مشوق اهل فضل و ادب بوده براى شعرا و فضلاى آن عصر يك امر عادى محسوب مى شده است و همين ديوان بندار بوده كه معاصرين ظهيرالدين فاريابى با شعر او مقايسه مى كرده اند و ظهير از اين موضوع رنجيده بدان كسى كه سخن بندار را وحى مى پنداشته در اين قطعه گوشه مى زند:
شعر بندار كه گوئى به حقيقت وحى است،آن حقيقت بر اين بنده مجاز است، آرى؛
در نهانخانه طبعم به تماشا بنگرتا ز هر زاويه اى عرضه دهم بندارى.
بديهى است اين مقايسه بى شك در ميان اشعار فارسى درى بندار با گفتار ظهير بوده است.
2. سخن بندار
سخنان او به زبان رازى نيز به اندازه اى شهرت داشته كه در آغاز قرن هفتم هجرى مورد تتبع و انتقاد همشهرى اديب او شمس قيس رازى قرار گرفته و در كتاب المعجم خويش به تفصيل از عيوب سخن بندار سخن رانده است.
و چون اين بحث از نظر ادبى و تاريخى قابل ملاحظه است مقام را مقتضى نقل آن يافته بعينه با اندك تلخيصى از كتاب المعجم نقل مى كند. نخست شمس قيس اهميت موضوع فهلويات را بدينسان خاطر نشان مى كند:
بحر مشاكل از بحور مستحدث است و آن را بحر اخير نيز گويند وبرخى متكلفان بر اين وزن بيتى چند تازى گفته اند و اشعار فهلوى در بن بحر بيش از اشعار درى است و اجزاء آن از اصل فاعلاتن مفاعيلن مفاعيلن دو بار فاعلاتن مفاعيل مفاعيل آيد..................... و بعضى فهلويات صحيح