پس از مرگ ابوحاتم، اسماعيليان ايران دچار هرج و مرج شدند و بسيارى از آنان آيين خويش را رها كردند. پس از او اسماعيليان مدتى سرگردان بودند و سرانجام رهبرى را به دو تن تفويض كردند: عبدالملك كوكبى در گرده كوه و اسحاق در رى (نظام الملك، 257). اين اسحاق ممكن است ابويعقوب اسحاق بن احمد سجزى (يا سجستانى) باشد (مق 331 ق / 943 م) كه شاگرد يا دوست ابوحاتم بود (نك: حسن، همان، 251 ـ 252، تاريخ، 471). اسفراينى جانشينان ابوحاتم را دو تن مى داند: محمد بن احمد نسفى در ماوراءالنهر و ابويعقوب سجزى در سيستان (همانجا).
ابوحاتم در برخى مسائل با دوست همكيش خود ابوعبدالله محمد بن احمد نسفى اختلافاتى داشت و كتاب الاصلاح را در اصلاح نظريات او كه در المحصول آمده بود، نوشت. ابويعقوب اسحاق بن احمد سجستانى، شاگرد نسفى، در تأييد كتاب استاد خود، المحصول، اثرى به نام النصرة تأليف كرد و بعدها حميدالدين كرمانى در كتاب خويش با عنوان الرياض فى الحكم بين الصادين صاحب الاصلاح و صاحب النصرة كوشيد كه بين آراء ابوحاتم و سجستانى موافقتى ايجاد كند (نك: 49 ـ 50؛ نيز نك: ايوانف، همان، 25، «مطالعاتى ۱ »،119). وى در بيشتر موارد حق را به ابوحاتم داده و گه گاه نيز از سجزى دفاع كرده است (ايوانف، همانجا).
آراء
چنان كه از لسان الميزان ابن حجر مستفاد مى شود، ابوحاتم نخست از اسماعيليه نبود، اما به اين مذهب گرايش پيدا كرد و سپس از دعات اسماعيليه شد (همانجا)، اما اينكه ابن نديم مى گويد او نخست ثنوى بود، سپس دهرى شد و آن گاه به زندقه