ابوبراء عامر بن مالك بن جعفر بن كلاب ملاعب الاسنّة كه سيّد بنى عامر بن صعصعه بود به نزديك رسول آمد به مدينه، رسول(ص) اسلام بر او عرضه كرد، او گفت: اى محمّد اين دين كه تو ما را به آن دعوت مى كنى دينى نكوست اگر جماعتى صحابه را بفرستى به اهل نجد تا ايشان را دعوت كنند به اين دين اميد من چنان است كه اجابت كنند. رسول(ص) گفت: من ايمن نباشم بر ايشان كه ايشان را به ميان قومى كفّار فرستم. ابوبراء گفت: در حمايت منند ايشان را بفرست رسول(ص) منذر بن عمرو را با هفتاد مرد از خيار مسلمانان بفرستاد از جمله ايشان حارث بن صِمّة و حرام ۱ بن مِلحان و عروة بن اسماء و نافع بن بُدَيل ۲ بن وَرقاء الخُزاعىّ ـ و اين مرد از پدران ماست ـ...الخ.
انتهى به اختصار.
و چنان كه ملاحظه شد به تصريحِ واضحِ خودِ مؤلّف جدّ اعلاى او نافع بن بُدَيل بن ورقاء مزبور بوده است نه عبداللّه بن بديل بن ورقاء(برادر نافع مزبور) چنان كه مرحوم حاجى ميرزا حسين نورى در مستدرك الوسائل( ج3، ص 487) مرقوم داشته، و بدون شكّ اين فقره از مرحوم محدّث نورى با آن تتبّع فوق العاده كه از او معهود است فقط ناشى از طغيان قلم است كه ما بين دو برادر خلط و يكى را به ديگرى اشتباه نموده است و الأمر فيه سهل.
باز مؤلّف در موضع ديگر در تفسير آيه «هم الّذين كفروا و صدّوكم عن المسجد الحرام و الهدى معكوفا ان يبلغ محلّه» در سورة الفتح گويد: «ايشان درين بودند بديل بن ورقاء الخزاعى برسيدـ و او از پدران ماست اعنى مصنّف الكتاب ـ و بنو خزاعه عيبه نصح رسول بودند از جمله اهل تهامه».