دريغ است از اينكه ديوان بندار كه تا زمان حمدالله مستوفى مشهور و معتبر بوده و به زبان رازى اشعار زيبا و اختراعات بى همتا داشته ديگر پس از قرن هشتم نابود شده و اثرى از آن باقى نمانده است و امروز تنها يادگار او همين چند قطعه و بيت و يك قصيده مى باشد كه در تذكره ها و جنگها محفوظ مانده است و در صورتى كه امروز ما را به اصل ديوان كامل او دسترسى بود قطعا آنچه را كه شمس قيس رازى مى خواهد از دريچه انتقاد و عيب عروضى به ما معرفى كند يك منبع سرشارى براى معرفت به اصول ديرين عروض ملى ايران مى يافتيم. منتهى وقتى خواننده آن ابيات را فقط به اتكاى اوزان عروض عربى مى خواست بخواند به همين اشكالى كه شمس قيس دچار شده گرفتار مى شد و وقتى كه به گفته بندار ابيات فهلوى با لحن او را من و زخمه رود و سماع خسروانى تركيب مى شد، عالمى ديگر جز عالم شعر دردى به وجود مى آورد كه متأسفانه دست زمانه ما را از آن استفاده محروم ساخته است.