مردم معروف گرديده است، و در اين تسميه غايت مهارت را به كار برده اند؛ زيرا از آن سه مطلب زيرين مستفاد مى شود:
الف) اينكه در اين كتاب پاره اى از مطاعن ناصبيان مندرج است.
ب) اينكه اين كتاب در جواب كتابى نوشته شده است پس مصنف آن امر خلاف ادب و خارج از صواب را مرتكب نشده است، بلكه طبق مثل و حديث معروف «ردّوا الحجر من حيث أتى» چنان كه به فارسى نيز گويند: «كلوخ انداز را پاداش سنگ است» از حريم خود دفاع كرده است، ليكن نگارنده اصل كه ابتدا به ذكر فضائح رافضيان به گمان خود كرده مطابق مثل معروف «و البادى أظلم» مرتكب عمل زشت گرديده است.
ج) كلمه «نقض» راكه نام تعيينى كتاب برحسب وضع مصنف بوده است در ميان اسم اين دو كتاب آورده اند، تا هم دلالت بر اين كند كه كتاب اول اساس، كتاب دوم را ريشه كن و خراب و نابودو ويران مى كند،چنان كه معنى لغوى «نقض» همان است و هم ايما و اشاره به نام اصلى كتاب كه مصنف اختيار كرده بوده است باشد.
4. اينكه كتاب البراهين فى امامة اميرالمؤمنين اگرچه از نامش به نظر مى آيد كه بايدفقط مشتمل بر ذكر دلائل امامت آن حضرت باشد، ليكن از اين عبارت كه مصنف در كتاب نقض (صفحه 459) گفته و مشتمل بر تاريخ تصنيف آن نيز مى باشد: «و ما اسامى و القاب همه خلفاء و عدد ايشان را در كتاب البراهين فى امامة اميرالمؤمنين بيان كرده ايم به تاريخ سنه سبع و ثلاثين و خمسمائة» برمى آيد كه تا حدى اعم بوده است.
و نيز در اواخر كتاب نقض گفته است (صفحه 731):
و چون كتاب (يعنى كتاب نقض) نه در امامت است آنچه در مواضع برفت از اين معنى كفايت است و در كتاب البراهين فى امامة اميرالمؤمنين(ع) بيان آيه و وجه خبر و دلالت بر امامت مشبع گفته ايم.