181
بزرگان ری ج1

نزد سديدالدّين، قدرى بعيد مى نمايد ۱ . فخرالدّين رازى از دانشمندان اندك استاد است. ياقوت حموى از پسر فخررازى درباره استادان او سؤال مى كند، او مى گويد كه پدرم استاد مشهورى نداشت. در آذربايجان چندى در نزد مجدالدين جيلى تلمّذ كرد و سپس خداوند بر او گشايشى كرد و خود از كتابها فرامى گرفت ۲ . در حوزه علوم عقلى هم، بر خلاف علوم نقلى و بالاخصّ حديث، تعدّد مشايخ و اساتيد اهميّتى كمتر داشت و فخررازى هم مانند برخى از مشاهير حكماءِ ما، به تلمّذ در خدمت دو سه تن استاد بسنده كرد و از كتب بهره مى گرفت و به يارى هوش سرشار و ذهن وقّادش مسائل را خود مى پرورانيد و نقد و تحليل مى كرد. فخرالدّين پس از طىّ دوره تحصيلاتش، مرحله ديگر حياتش را باسفر به بلاد مختلف آغاز مى كند، و به بيشتر شهرهاى بزرگ خراسان و ماوراءالنّهر سفر مى كند.به هر شهرى فرود مى آيد با عالمانش به بحث و مناظره مى نشيند. گاه به وعظ و تذكير مى پردازد و زمانى به تأليف و تدريس. در همه جا قدر مى بيند و در صدر مى نشيند. ولى گاهى هم آراى كلاميش اتباع برخى فرق را مى آزارد و آشوبى به پا مى كند. نخستين بار كه به خوارزم رفت با معتزليان به بحث نشست. خوارزم در آن زمان در تحت حكم خوارزمشاه سلطان تكش بن ايل ارسلان (568ـ596)بود و دوره اى از آرامش و رونق فرهنگى را مى گذرانيد. و خوارزمشاهيان در رقابت با سلاجقه در ترويج علم و تشويق عالمان مى كوشيدند. مذهب معتزله در خوارزم غلبه داشت و مقارن با اعتلاء مذهب اشعرى و افول معتزله در قلمرو سلاجقه، درخطّه خورزم مذهب اعتزال به حيات خود ادامه مى داد. و ظاهرا كسانى از معتزله خراسان وعراق عجم هم پس از صدارت يافتن خوجه نظام الملك(درسال 456) و اِعمال فشار بر معتزله به خوارزم رفته بودند. ابومُضَر محمودبن جرير اصفهانى (متوفّى 507)از كسانى است كه در

1.تعليقات نقض، جلال الدين محدّث (تهران، ۱۳۵۸)، ۱/۵۲۸ ـ ۵۳۳؛ ۲/۱۳۸۸ ـ ۱۳۸۹.

2.تلخيص مجمع الآداب، ج ۴، ق ۳، ص ۳۵۸.


بزرگان ری ج1
180

را براى تدريس به مراغه دعوت كردند فخرالدّين نيز به همراه او به مراغه رفت ۱
. و در آنجا در حلقه درس مجدالدّين جيلى با شهاب الدّين يحيى بن حَبَش سهروردى (549ـ587) همدرس شد ۲ . از احوال و آثار اين مجدالدّين جيلى كه در حوزه درسش دو متفكّر بزرگ قرن ششم، فخرالدّين رازى و شهاب الدّين سهرورى، با دو جهان بينى متفاوت پرورده شدند و يكى المباحث المشرقيّة را نوشت و ديگرى حكمة الاشراق را، متأسفانه اطلاعى نداريم ۳ ؛ جز اينكه ابن ابى اصيبعه مى گويد او از «افاضل عظماء» زمان و داراى «تصانيف جليله» بود ۴ . مرحوم استاد سعيد نفيسى او را همان مجدالدّين خليل ممدوح خاقانى شروانى (متوفّى 595) دانسته است كه او سه قطعه در مديح خاقانى سروده بود و خاقانى در پاسخش و در مدحش قصيده اى گفت به مطلع:
الصبوح اى دل كه جان خواهم فشانددست مستى بر جهان خواهم فشاند
كه از جمله ابيات آن است:

برجلال و مجد مجدالدّين خليلدرّ مدحت بيكران خواهم فشاند۵
ولى شخصيّت اين مجدالدّين خليل نيز بر ما ناشناخته است و نمى توان به يقين گفت كه اين مجدالدّين خليل همان مجدالدّين جيلى است. استادان ديگر فخررازى را نمى شناسيم، صفدى از كسى به نام طبسى مؤلف الحائز فى علم الرّوحانى (كذا)نام مى برد ۶ . و ابن ابى اصيبعه به نقل از محيى الدّين قاضى مرند مى گويد كه فخررازى در مرند بود ودر مدرسه اى كه پدر محيى الدّين مدرّسش بود اقامت داشت و در نزد او فقه مى آموخت ۷ . مؤلّف متأخّرتر ابن الكربلائى (متوفّى 997) در روايتى نه چندان موثّق، و آميخته به افسانه، اشاره مى كند كه فخرالدّين چندى در تبريز در مدرسه اى در محله گَجيل تحصيل مى كرده است ۸ . ابن حجر عسقلانى ۹ و فيروزآبادى ۱۰ شيخ سديدالدّين محمود بن على بن حسن حمصى (يا:حمضى) رازى متكلّم شيعى را از استادان فخرالدّين رازى شمرده اند. ولى با ملاحظه تعبير ناآشنايانه اى كه امام فخر در تفسيرش از اين سديدالدّين رازى كرده است ۱۱ و نيز اختلافات شديد كلامى و جدايى فرق در آن عصر، احتمال تلمّذ فخرالدّين رازى در

1.نزهة الارواح و روضة الافراح شهر زورى (حيدر آباد دكن، ۱۹۷۶)، ۲/۱۴۶؛ سبكى، ۴/۸۶؛ ابن ابى اصيبعه، ۳/۳۴؛ ابن خلكان، ۴/۲۵۰.

2.نزهة الارواح، ۲/۱۲۳. و به گفته زكرياء قزوينى با او مباحثاتى داشته و آثارش را ديده بوده است (آثار البلاد، ۱/۲۶۴).

3.ابن خلكان در ضمن ذكر اساتيد فخر رازى گويد: «ثم اشتغل على مجد الجيلى و هو احد اصحاب محمّد بن يحيى» (وفيات، ۴/۲۵۰) كه خطا مى نمايد و ظاهرا ابن خلكان كمال سمنانى و مجد الدّين جيلى را خلط كرده است. كمال سمنانى بود كه اهل فقه و اصول بود و شاگرد امام محمّد بن يحيى فقيه بود و نامش را هم در جزء شاگردان او و در ضمن فقهاء شافعيّه ضبط كرده اند، نه مجدالدّين جيلى كه اهل حكمت و فلسفه بود. همين اشتباه در كتب متأخّرتر كه مأخذشان وفياب الاعيان بوده است، مانند مرآة الجنان و عبرة اليقظان يافعى، ۴/۸ و حبيب السّير، ۲/۳۳۱ نيز تكرار شده است. نام مجدالدّين جيلى هم به تصحيف در برخى كتب «جبلى» ضبط شده است و الاب جورج قنواتى نيز در مقاله اش درباره فخررازى (مجموعه مقالات تحقيقى خاورشناسى اهدا به پرفسور هانرى ماسه، تهران، ۱۳۴۲ P.۳.) آن را به همين صورت مصحّف الجبلى ضبط كرده و در دائره المعارف اسلام(ذيل مقاله فخرالدّين رازى) نيز در ضبط آن بين جيلى و جَبَلى مردّد بوده است.

4.عيون الانباء، ۳/۳۴.

5.ديوان خاقانى شروانى، تصحيح ضياءالدّين سجّادى (تهران، ۱۳۳۸)، ص ۱۴۰ـ۱۴۳ و مقدّمه، ص پنجاه.

6.الوافى، ۴/۲۴۹.

7.ابن ابى اصيبعه، ۳/۳۴.

8.روضات الجنان و جنّات الجنان (تهران، ۱۳۴۴)، ۱/۴۴۲.

9.لسان الميزان(حيدر آباد دكن، ۱۳۳۱)، ۵/۳۱۷.

10.القاموس المحيط، ذيل ماده حمض.

11.در ضمن تفسير آيه مباهله امام فخر مى گويد: در رى مردى بود به نام محمود بن حسن حمصى از متكلّمان اثنا عشريه كه مى پنداشت كه على پس از محمّد(صلعم) از همه انبيا برتر است(التفسير الكبير، قاهره، ۱۹۳۴ ـ ۱۹۶۲، افست، تهران، ج ۸، ص ۸۲).

  • نام منبع :
    بزرگان ری ج1
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 117699
صفحه از 360
پرینت  ارسال به