189
بزرگان ری ج1

فراخواندند. و مردم آنجا همه كرامى بودند. مجلسى در حضور سلطان غياث الدّين آراستند و فقها و متكلّمين سه مذهب كراميه و حنفيه و شافعيه به مناظره پرداختند. مدافع كراميّه در آن مجلس قاضى ابن القُدْوه(مجد الدّين عبدالمجيد بن عمر) بود كه به زهد و علم شهرت داشت. و از خاندانهاى متنفّذ غور بود. فخرالدّين رازى بر او غالب شد و ظاهرا ناسزايى هم بدو گفت. فرداى آن روز پسر عمّابن قُدْوه در مسجد جامع به منبر رفت و پس از مقدّماتى گفت: «اى مردم، ما غير از آنچه رسول اللّه (صلعم) گفته است نمى گوييم. علم ارسطاطاليس را نمى دانيم و از كفريّات ابن سينا و فلسفه فارابى بى خبريم. ولى ديروز شيخى از شيوخ اسلام را كه مدافع دين خدا و سنّت مصطفى (صلعم) بود خُرد داشتند و ناسزا گفتند» و گريه سر داد و ضجّه كرد. و مردم همه به گريه افتادند و خشمگين از جامع بيرون ريختند. غلغله و غوغايى شد شورش و آشوب شهر را فرا گرفت. ملك ضياءالدّين پسر عمّ سلطان غياث الدّين، هم كه كرامى متعصّبى بود و از مخالفان سرسخت فخر رازى بود و همه وقت از او به عنوان فيلسوف و زنديق نزد سلطان بدگويى مى كرد، شورشيان را يارى مى داد. نزديك بود كه كار بالا گيرد و خونها ريخته شود كه سلطان غياث الدّين چاره را در اخراج فخر رازى ديد. و فخرالدّين گريزان به هرات بازگشت ۱ . ملك غياث الدّين برادرى داشت به نام معزّالدّين محمّد (ملقّب به شهاب الدّين غورى) كه از جانب او امارت غزنه را داشت و فتوحات بسيارى بخصوص در خطّه هندوستان كرده بود و در تحكيم و تقويت و گسترش دولت غورى سهم وافرى داشت و پس از مرگ غياث الدّين به عنوان سلطان در غزنه به تخت نشست و تا زمان قتلش در سال 602 دولت غوريان همچنان قدرتمند بود و پس از او به افول

1.الكامل، ۱۲/۱۵۱ ـ ۱۵۲؛ العسجد المسبوك، الملك الاشرف (بيروت، ۱۹۷۵)، ص ۲۴۹ ـ ۲۵۱)؛ المختصر فى اخبار البشر، ابو الفداء(استانبول، ۱۲۸۶) ۳/۱۱۸؛ البداية والنهاية، ابن كثير (قاهره، ۱۳۵۸)، ۱۳/۱۹ـ۲۰.


بزرگان ری ج1
188

شد ۱ . «شيخ الاسلام» در آن زمان فقط عنوان و لقبى افتخارى بود و هنوز مانند عصر عثمانى داراى مؤسّسه و نهادى اجتماعى نشده بود. از اواخر قرن چهارم چنين لقبى را به برخى از علما و عرفا مى دادند ۲ كه ظاهرا قديم ترين شخصيّت شافعى مذهبى كه چنين لقبى داشته است ابوعثمان اسماعيل بن عبدالرّحمان صابونى (متوفّى 449) بود كه شافعيان معاصرش عنوان «شيخ الاسلام» را (و گاه شيخ الاسلام خراسان را) به طور مطلق درباره او به كار مى بردند ۳ . از معاصران و علماى قريب العهد به امام فخر نيز كسانى چنين لقبى داشته اند. تغيير مذهب سلطان غياث الدّين با اعتراض غوريان مواجه شد. امام صدر الدّين على بن هيصم نيشابورى كرامى در اعتراض به پادشاه شعرى سرود و خاك غوريان را ترك گفت و به نيشابور رفت ۴ . از سوى ديگر امام فخر در هرات در درس و بحث و مناظره و مناقشه و وعظ و تذكير عقايد خود را در دفاع از مذهب شافعى و عقيده اشعرى و ردّ اقوال كراميّه به وجهى نيكو و آراسته به براهين عرضه مى كرد، و در جان و دل مخاطبان مؤثّر مى افتاد و برخى را به تغيير مذهب وامى داشت ۵ . اين همه كراميان متعصّب را آزرده مى كرد و به آزار امام فخر بر مى انگيخت. و شدّت آن خصومتها سرانجام به شورشى انجاميد. در سال 595 كراميان امام فخر رابراى بحث و مناظره به فيروزكوه پايتخت غوريان

1.سبكى، ۸/۸۶.

2.j.h.kraamers,shorter Encyclopaedia of Islam, p.۵۱۹

3.سبكى، ۴/۲۷۱. همزمان با ابو عثمان صابونى عالم و عارف حنبلى مذهب خواجه عبداللّه انصارى (متوفّى ۴۸۱) را نيز هم مذهبان او شيخ الاسلام مى خواندند. ولى شافعيان به ملاحظه تعصّب خواجه عبداللّه و مخالفتهايش با شافعيّه او را شايسته چنين لقبى نمى دانستند و استعمال اين لقب را براى او از جانب حنابله فقط محض منافسه با شافعيان مى شمردند(سبكى، ۴/۲۷۲).

4.طبقات ناصرى، ۱/۳۶۲ ـ ۳۶۳.

5.صفدى، ۴/۲۴۹؛ مرآة الجنان، ۴/۸.

  • نام منبع :
    بزرگان ری ج1
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 117570
صفحه از 360
پرینت  ارسال به