درگذشت ۱ ، ملك بهاءالدّين تعزيت نامه اى براى او (ظاهرابه هرات) فرستاد. و فخرالدّين در پاسخ وى رساله اى كوتاه به فارسى تأليف كرد در باب روح و مرگ و آن را به باميان تختگاه بهاءالدّين سام فرستاد ۲ . كتاب شرح اسماءاللّه الحسنى را هم رازى به نام او كرده و در مقدّمه آن از اكرامات او در حق خود ياد كرده است ۳ . در زمانى كه غوريان بر غور و غزنه و باميان حكم مى راندند، خوارزمشاه سلطان علاءالدّين تكش كه مازندران و نيمى از خراسان را متصرّف شده بود در سال 588 به قلمرو سلاجقه عراق حمله كرد و رى و شهرهاى ديگر عراق عجم را تا حدّ اسدآباد همدان گرفت و طغرل بن ارسلانشاه سلجوقى را كشت. روابط سلطان تكش با خليفه عبّاسى النّاصرلدين اللّه (خلافت: 575 ـ 622) سخت تيره شد و جنگهايى هم در ميان سپاهيان خليفه و خوارزمشاه در همدان درگرفت. خليفه النّاصر به شيوه مرسوم خود در پى تحريك ملوك و سلاطين مجاور عليه تكش برآمد و بدين منظور ملوك غور را كه از دير باز باخوارزمشاهيان نقار و خلاف و منافسه داشتند برگزيد. و در حدود سالهاى 590 ـ 592 چند بار سفرايى به دربار غياث الدّين غورى فرستاد و او را بر تكش شورانيد. از جمله آن سفرا يكى فقيه شافعى و مدرّس نظاميّه بغداد ابن الرّبيع (يحيى بن ربيع، متوفّى 606) بود ۴ . امام
1.در التّفسير الكبير در آخر تفسير بعض سور به مرگ فرزندش محمد اشاره كرده است: در آخر سوره يونس كه آن را در رجب ۶۰۱ تمام كرده است(التّفسير الكبير، ج ۱۷، ص ۱۷۶) و آخر سوره هود (ايضا، ج ۱۸، ص ۸۲) كه نيز در رجب همان سال به انجام رسيده مى گويد مرگ فزند صالحش محمد اتفاق افتاده است. در پايان تفسير سوره يوسف در چهارشنبه ۷ شعبان ۶۰۱ (ايضا، ج ۱۸، ص ۲۲۹) و نيز سوره رعد در ۱۸ شعبان ۶۰۱ (ايضا، ج ۱۹، ص ۷۱) بعد از ذكر مرگ پسرش اشعارى به عربى از خود در مرثيه او نقل كرده است.
2.چهارده رساله، ص ۷۹.
3.شرح اسماء اللّه الحسنى(لوامع البيّنات شرح اسماء اللّه تعالى و الصّفات)، تصحيح طه عبد الرّؤوف سعد (قاهره، ۱۹۷۶، افست، تهران، ۱۳۶۴).
4.طبقات ناصرى، ۱/۱۲۷، ۳۶۱؛ و نيز رك: الكامل، ۱۲/۲۲۱، ۲۳۳.