201
بزرگان ری ج1

گسترش آوازه دانش فخرالدّين و نشر آثارش در زمان حياتش خود از شگفتيهاست پيش از آنكه خود به سمرقند رود (در حدود سال 583)، فريدالدّين غيلانى كتابهاى المباحث المشرقيّه و الملخّص و شرح الاشارات او را در آنجا تدريس مى كرد. نه تنها در غور و باميان و خوارزم و خراسان و عراق عجم كه خود فخرالدّين آمد و شد داشت شهرتش منتشر بود، بلكه آوازه و آثارش به موصل و شام و مصر نيز رسيده بود ۱ . در اين نشرِ شهرت و آثار البته جز تلامذه بسيار او ۲ كه نامش را و آثارش را همه جا مى پراكندند عامل مؤثّر ديگر مجالس بحث و مناظره و وعظ وتذكير او در بلاد مختلف بود كه جماعات و طبقات گوناگون بسيارى را با عظمت علمى او آشنا مى كرد و شهرتش را بيشتر منتشر مى ساخت.
با همه محبوبيّت و مرجعيّت و نفوذ كلامى كه فخر رازى در طبقات مختلف مردم داشت، جماعات و كسان خاصّى نيز با او خلاف و خصومت داشتند. آن همه تشكيكها و آن همه نقد و نقضها كه فخرالدّين از آراى گذشتگان و معاصران مى كرد البته بى پاسخ نماند و براى شخصيّت جدلى او دشمنان بسيارى از جماعات مختلف فراهم آورد، هم در زمان حياتش و هم پس از آن. اختلافات كلامى او با معتزله، چنان كه پيش تر گفتيم، سبب اخراجش از خوارزم شد. قضارا عواملى چند موجب شد كه مذهب اشعرى غلبه يابد و مذهب اعتزال ديرى نپايد و كلاًّ از صفحه

1.سبكى در شرح حال ابن يونس موصلى (۵۵۱ ـ ۶۳۹) مى نويسد: «وقتى كتب فخر رازى به موصل رسيد، كسى از فضلا جز ابن يونس آنها را به درستى نمى فهميد». (طبقات، ۸/۳۷۹).

2.معروف ترين تلامذه فخر رازى كه خود از كبار علماء و اساتيد علوم عقلى در عصر خود بوده اند عبارتند از اثير الدين ابهرى (مفضّل بن عمر، متوفّى ۶۶۳)، قطب الدّين مصرى (ابراهيم بن على، متوفّى ۶۱۸)، ابو العباس خوئى (احمد بن خليل، ص ۵۸۳ - ۶۳۷)، شمس الدين خسرو شاهى (عبد الحميد بن عيسى، ص ۵۸۰ - ۶۵۲)، زين الدّين كشى(عبد الرّحمن بن محمّد)، قطب الدّين اهرى (عبد القادر بن حمزه، متوفّى ۶۵۷)، زكى بن حسن بيلقانى (متوفّى ۶۷۶).


بزرگان ری ج1
200

مراتبشان جايى مى گرفتند ۱ . مجالس خطبه و وعظش جلال و شكوهى ملكانه داشت. شمس الدّين موصلى يكى از مجالس او را در جامع هرات تصوير كرده است كه چگونه او با شكوه و ابّهت بر منبرى در صدر ايوان نشسته بود و مماليك و غلامان ترك شمشير به كف از دو سوى صف كشيده بودند و اميران غورى مى آمدند و تواضع و ادب مى نمودند و به اشاره و اجازه فخرالدّين در جايى مى نشستند ۲ . سلطان العلماء بهاء ولد مى گويد: «جمع فخر رازى در مسجد جامع هرى نمى گنجد. همه در شب شمعها گرفته مى آيند تا جايگاه گيرند. او شيخ الاسلام هرى است. و خوارزمشاه يكى از مقرّبان خود را فرموده است تا هركجا كه باشد و هر كدام ولايت كه بباشد آن كس با كمر زر و كلاه مغرَّق بر پايه هاى منبر وى مى نشيند» ۳ .
فهر رازى با ملوك و امرا آمد و شد و پيوند داشت. علاءالملك از رجال دربار خوارزمشاه دختر فخرالدّين را به زنى داشت ۴ . سلاطين و امراء و اعيان در مجالس وعظ و مناظره او شركت مى كردند. و فخرالدّين گاه آنان را نصيحت مى گفت و نقد مى كرد ۵ . بسيارى از آثارش را به نام يكى از ملوك و امرا تأليف كرده است. گذشته از خوارزمشاهيان و غوريان كه او در قلمروشان مى زيست و به نام هريك از آنان كتابى (يا كتابهايى) نوشته است، با ايوّبيان مصر و شام نيز رابطه داشت و كتاب اساس التّقديس را براى الملك العادل سيف الدّين ايّوبى (538ـ615)برادر صلاح الدّين ايّوبى تأليف كرد و از مشرق به نزد او فرستاد.

1.ابن ابى اصيبعه، ۳/۳۴ ـ ۳۵.

2.ايضا، ۳/۳۵.

3.معارف بهاء ولد تهران (تهران، ۱۳۵۲)، ۱/۲۴۴.

4.ابن ابى اصيبعه، ۳/۳۹.

5.معروف است كه روزى فخرالدّين به هنگام وعظ به شهاب الدّين غورى كه در مجلسش بود خطاب كرد و گفت: «يا سلطان العالم! لا سلطانك يبقى ولا تلبيس الرّازى يبقى و انّ مردّنا الى اللّه » (سبكى، ۸/۶۰).

  • نام منبع :
    بزرگان ری ج1
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 117182
صفحه از 360
پرینت  ارسال به