خصومت حنابله با فخرالدّين باقى ماند، و بر خلاف معتزله و كراميّه كه از ميان رفتند حنابله و اهل حديث كه مذهبشان همچنان قوام و دوم خود را داشت در آثار خود هر جا مناسبتى پيش مى آمد از طعن و دقّ بر فخر رازى كوتاهى نمى كردند. ابن تيميه (احمدبن عبدالحليم، 661 ـ728) از مخالفان تند و افراطى فخر رازى است كه در آثارش هر جا مجالى يافته است، از جمله رساله بغية المرتاد و شرح العقيدة الاصفهانية آراء فخرالدّين را در كنار حكما و اشاعره ديگر رد كرده است. حتى از اين نيز فراتر رفته است او را تكفير كرده و از عَبَده اصنام خوانده است ۱ .
از سوى ديگر كسى چون شمس الدّين شهر زورى (قرن هفتم)، كه معتقد به مكتب اشراق است و پيرو متعصّب شيخ اشراق، از مخالفان تند فخر رازى است و او را انتقاد مى كند كه از «سرائر حكماء متألّهين» چيزى حاصل نكرده است. و بى بهره از حكمت ذوقى، به مانند حكماى مشّايى، مباحثى بر قواعدى متزلزل بنيان نهاده است. شهرزورى «عدم تجرّد و سلوك» و دورى از «كشف و ذوق» را عيب اصلى فخرالدّين مى شمارد. ولى تعصب او را از اين هم فراتر مى برد و بر خُرده گيريهاى ديگر مى كشاند، و فخرالدّين را به شكم بارگى و جاه طلبى نسبت مى دهد و مى گويد كه او در علومى كتاب نوشته است كه معرفت كلى بدانهانداشته است ۲ .
شگفت اينكه برخى شافعى مذهبان كه در عقيده متأثّر از آراى ابن تيميّه و اهل حديث بودند نيز با امام فخر موافقتى نداشتند، و تشكيكات او را و منقولاتش را از آراى معتزله و مبتدعه براى مؤمنان مضرّ مى شمردند. شمس الدّين ذهبى (محمّد بن احمد، متوفّى 748) مورّخ و رجالى و محدّث بزرگ قرن هشتم در آثار خود از فخر رازى به نيكى ياد نكرده است و تعريضاتى بدو دارد. مثلاً در ميزان الاعتدال در شرح حال كوتاهى كه از او تحت عنوان «الفخر بن الخطيب» آورده است، اگر چه