245
بزرگان ری ج1

و اينكه قوامى تقاضا مى كند كه مانع از هنگامه گرفتن او نشود براى آن است كه در آن زمان اين امر نوعى بسيار مؤثّر از دعوت به مذهب و تبليغ بوده است و گاهى در نفوس بى غرضى تأثير تمام و اثر حيرت انگيز و شگفت آورى مى بخشيده است. بنابراين، زمامداران وقت گاهى جلوگيرى از اين كار مى كرده اند حتى گاهى منجر مى شده كه زبان او را يعنى قائل مدح و فضيلت را مى بريدند و يا مى كشتند.
شيخ عبد الجليل(ره) در كتاب النقض گفته(ص 77):
آنگه گفته: «چون در بازارها منقبت خوانان مناقب خوانند تركان آن را شنوند و خود ندانند كه آن چيست و آنها كه پيش از اين به سرّ و رمز روافض واقف بوده اند چندى از اين مناقبيان رافضيان را زبان ببريدند و در سارى خاتون سعيد سلقم بنت ملكشاه كه زن اسفهبد على بود ابوطالب مناقبى را زبان بفرمود بريدن كه اندر آن پيشه گريخته بود كه هجوهاى صحابه پاك و قدحهاى زنان رسول خدا خواندى.
و ضمن جوابهايى كه از اين گفتار داده گفته(ص 78):
و آنچه گفته كه: «اين خاتون زبان ابوطالب شيعى مناقبى بفرمود بريدن» راست است و انكار نشايد كردن كه به حوالتى دروغ كه بروى نهادند خاتون زبان او بفرمود بريدن، و چه ماننده است اين معنى بدان كه چون خواجه ابوبكر خسرو آبادى سنّى كه حاكم قزوين بود او را گفتند كه صدّيق فضائلى كه دشمن على و آل اوست او تو را لعنت مى كند بفرمود تا در دارالسنّة كه قزوين است فضائلى سنّى را پاره پاره كردند و پادشاهان مانند اين در شهرها بسيار كردند و كنند كه آن حوالت به مذهب و اعتقاد نكند و نقصانى نباشد.


بزرگان ری ج1
244

و آنچه گفته: «كه در بازارها جمع شوند و مناقب خوانند» پندارى نديده است و نشنيده كه مناقب خوانان در قطب روده و برسته نرمه و سرفليسان و مسجد عتيق همان خوانند كه بدرزاد مهران و مصلحگاه، والحمدللّه هيچ مسلمان منقبت و مدح آل رسول را منكر و جاحد نباشد، شنوند و دوست دارند مگر كسى كه مجبّر و انتقالى و نو مسلمان باشد... .
چون معلوم شد كه مناقب خواندن در بازارها و مجامع عمومى ديگر در آن زمان شايع و مرسوم بوده است پس مى گوييم كه قوامى قطعه اى دارد كه صريحا از آن بر مى آيد كه وى مناقب خوان بوده است و آن قطعه اين است(ص 24):

آيا نجم دين گر تو احسان كنىهمه درد را جمله درمان كنى
اگر چه نه اى آصف برخياكه از خيل ديو اهل ديوان كنى
سزد كز كفايت تو در مملكتچنو دخل و خرج سليمان كنى
همى بينم از دست پر خير توكه چون با همه خلقى احسان كنى
هميشه سراى تو آباد بادكه آزادگان را تو مهمان كنى
قوامى از آن است مدّاح توكه تا كار او را به سامان كنى
مكن با من اكنون دو كار اى ظريفكه پس عورت بنده عريان كنى
يكى اينكه چيزى بنخشى مرادگر آنكه هنگامه بيران كنى
چنان كه ملاحظه مى شود تقاضاى قوامى از ممدوح خود نجم الدين در اين قطعه آن است كه هنگامه او را ويران نكند، و معنى هنگامه نيز معلوم است؛ ابن خلف در برهان قاطع گفته:
هنگامه بر وزن شهنامه مجمع و جمعيّت مردم و معركه بازيگران و قصّه خوانان و خواص گويان و امثال آن باشد.
پس به خوبى روشن شد كه قوامى از مناقب خوانان يعنى كسانى كه مناقب ائمّه اثنا عشر عليهم السلامرا مى خوانده اند بوده است.

  • نام منبع :
    بزرگان ری ج1
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 108269
صفحه از 360
پرینت  ارسال به