و اينكه قوامى تقاضا مى كند كه مانع از هنگامه گرفتن او نشود براى آن است كه در آن زمان اين امر نوعى بسيار مؤثّر از دعوت به مذهب و تبليغ بوده است و گاهى در نفوس بى غرضى تأثير تمام و اثر حيرت انگيز و شگفت آورى مى بخشيده است. بنابراين، زمامداران وقت گاهى جلوگيرى از اين كار مى كرده اند حتى گاهى منجر مى شده كه زبان او را يعنى قائل مدح و فضيلت را مى بريدند و يا مى كشتند.
شيخ عبد الجليل(ره) در كتاب النقض گفته(ص 77):
آنگه گفته: «چون در بازارها منقبت خوانان مناقب خوانند تركان آن را شنوند و خود ندانند كه آن چيست و آنها كه پيش از اين به سرّ و رمز روافض واقف بوده اند چندى از اين مناقبيان رافضيان را زبان ببريدند و در سارى خاتون سعيد سلقم بنت ملكشاه كه زن اسفهبد على بود ابوطالب مناقبى را زبان بفرمود بريدن كه اندر آن پيشه گريخته بود كه هجوهاى صحابه پاك و قدحهاى زنان رسول خدا خواندى.
و ضمن جوابهايى كه از اين گفتار داده گفته(ص 78):
و آنچه گفته كه: «اين خاتون زبان ابوطالب شيعى مناقبى بفرمود بريدن» راست است و انكار نشايد كردن كه به حوالتى دروغ كه بروى نهادند خاتون زبان او بفرمود بريدن، و چه ماننده است اين معنى بدان كه چون خواجه ابوبكر خسرو آبادى سنّى كه حاكم قزوين بود او را گفتند كه صدّيق فضائلى كه دشمن على و آل اوست او تو را لعنت مى كند بفرمود تا در دارالسنّة كه قزوين است فضائلى سنّى را پاره پاره كردند و پادشاهان مانند اين در شهرها بسيار كردند و كنند كه آن حوالت به مذهب و اعتقاد نكند و نقصانى نباشد.