249
بزرگان ری ج1

چون عمادى در مدحى كه براى قوامى گفته اين طريقه را مسلوك داشته است از اين روى عين آن ابيات را در اينجا نقل مى كنم تا هم مثالى براى ما نحن فيه باشد و هم شخصيّت قوامى تا حدّى از آنها براى ارباب نظر معلوم شود زيرا عمادى معاصر با قوامى و همشهرى با او بوده است و طبق مضمون «اهل البيت أدرى بما فى البيت» به حال او بصيرتر از ديگران خواهد بود.
عمادى در حق قوامى گويد:

اى قوامى هر كه چون تو نانباستتا قيام الساعه فخر شهر ماست
گندم فضل خداى از بهر توكشته اندر دستگرد كبرياست
تخمش از تقديس عرش ايزدى استآبش از كاريز وحى انبياست
آسيابان آفتاب نور بخشآسمان تيز گردت آسياست
آسياهاى تو را از بهر آردزير دلو صدق در؛ سنگ صفاست
ركن دو كان تو در شهر خردبر سر بازار سدر المنتهى است
از خمير لطف دل قرص سخنوز تنور نور جان نور و ضياست
نيز بهر طعمه جسمانيانكاسه و جان را تريد دوغباست
كز براى واجب روحانيانلقمه تسبيح در حلق دعاست
نان موزون تو اى طبّاخ روحناقدان سختند نفزود و نكاست
آتش طبع تو شد معيار عقلزان تنورت با ترازو گشت راست
قوامى نيز در جواب اين ابيات يازده بيت در مدح عمادى ساخته است هر كه طالب باشد به ديوان قوامى(ص 20) مراجعه كند.


بزرگان ری ج1
248

و در جاى ديگر مى گويد(ص 19):

شعر من جان سنائى زنده كردتا مرا از فضل تلقين كرده
و در جاى ديگر مى گويد(ص 98):

قوامى كه برد از تنور تفكربه نان سخن آب شعر سنائى
و در جاى ديگر مى گويد(ص 121):

مال داران را سنائى وار گويد پند تو:«اى خداوندان مال الاعتبار الاعتبار»
و در جاى ديگر مى گويد(ص172):

خواجه شاعران از اينجا گفتاى درون پرور برون آراى
الى غير ذلك؛ و موجب اين امر همانا جهت جامعه اى است كه بين كلمات حكيم سنائى و امير قوامى موجود است و آن اشتمال بر توحيد و عدل و حكمت و نصيحت و زهد و موعظت و منقبت و مرثيت بجا و درست است و بس.
چون قوامى در اوائل حال خبّاز يعنى نانوا بوده است از اين روى در اواخر قصايد خود به اين شغل و حرفه خود اشارت و تصريح كرده و لوازم خبّازى را(از قبيل دكّان و نان و آرد و گندم و جوال و آسياب و ترازو و شاگرد و غير ذلك) با تخيّلات شاعرانه در اشعار خود مى آورد چنان كه خاقانى در اواخر تحفة العراقين نسبت به شغل پدرش كه درود گرى بوده چنين عمل را انجام داده است آنجا كه گفته:

و ز سوى پدر دروگرم داناستاد سخن تراش دوران
چون وهم به چرخ برگمارمچون كوى به خرطش اندر آرم
رندى كه رنده ام برآيدبر عارض حور جعد شايد
چوبم همه از درخت موسى استتخته همه شاخهاى طوبى است
زان چوب دوات عقل سازمزان تخته سرير جان طرازم

  • نام منبع :
    بزرگان ری ج1
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 117049
صفحه از 360
پرینت  ارسال به