113. مولانا اميدى طهرانى رازى
اميدى معاصر شاه اسماعيل صفوى بود. مولد وى قصبه طهران است، و پدرش رئيس و كدخداى آنجا بود. اميدى در جودت طبع و حدّت ذهن سرامد همه شاعران عصر خويش بود. در آغاز شباب جهت تحصيل علم به شيراز رفت و در سلك شاگردان مولانا جلال الدين محمد دوّانى منخرط گرديد، و كتب متداول زمان را بخواند، و در طب نيز رنج برد، و سرانجام در فنون فضيلت و كمال منتهى گرديد. ظاهرا در اواخر كار در طهران مقيم بود، و در همانجا به سال 925 جمعى بر سرش ريختند و به قتلش رساندند، بعضى از مردم اين جنايت را به نوربخشيه آن ديار نسبت كرده اند.
اشعار اميدى به غرابت خيالات و بدايع معانى مزيّن است؛ اين ابيات ازوست:
تا به خاطر باشد اى بد عهد پيمان منتبسته بر انگشت بايد رشته جان منت
***
اى جغد به ويرانه ما خانه نسازىترسم كه تو هم با من ديوانه نسازى
***
كس را نبينم روز غم جز سايه در پهلوى خودآنهم چو بينم سوى او گرداند از من روى خود
پسر اميدى خواجه محمد طاهر نيز از پيرايه فضيلت عاطل نبوده است.