233
بزرگان ری ج2

528. يحيى بن محمد بن على بن مطهر، عز الدين ابوالقاسم مرتضى رازى

وى پس از پدر نقابت طالبيه رى و قم و آمل را به عهده داشت، و سيدى عالم و فاضل و بزرگوار بود. وى را از پدر روايات احاديث بوده است، او و پدرش محمد بن على بن مطهر قمى از رجال بسيار معروف و مشهور خاندان بزرگ نقباى رى از خاندانهاى قديم و شريف و بيوت نجيب و اصيل شيعه بوده اند. عز الدين يحيى به دست علاء الدين تكش خوارزمشاه شهيد گرديد، و فرزندانش به بغداد منتقل شدند.

529. يحيى بن معاذ، ابو زكريا رازى

وى از زهاد و صوفيان بنام، و از طبقه اولاى اهل طريقت است. به او لقب واعظ دادند؛ از يوسف بن حسين رازى نقل كرده اند كه گفت:
در صد و بيست شهر رفته ام به ديدار علما و حكما و مشايخ، هيچ كس نديده ام قادرتر بر سخن چون يحيى معاذ رازى.
قزوينى در آثار البلاد آورده:«كان شيخ الوقت و صاحب اللّسان في الواعظ و القبول عند النّاس.»
گفته اند: از مشايخ نخستين كس كه بر منبر رفت او بود، اين معنى در كشف المحجوب بدين صورت درج آمده:«نخست كس از مشايخ اين طايفه از پس خلفاء راشدين كه بر منبر شد او بود.»
وى را در حقيقت رجا گامى استوار بود، و هجويرى (به نقل از حصرى) و شيخ
عطّار اين مهم را بدين مفهوم گفته اند:
خداوند تعالى را دو يحيى بود: يكى از انبياء و ديگر از اولياء، يحيى بن زكريا عليه السلامطريق خوف را چنان سپرد كه(همه صديقان به خوف او از فلاح خود نوميد گشتند، و يحيى بن معاذ طريق رجا را چنان سلوك كرد كه) دست همه مدّعيان به رجاء فرو بست. گفتند: حال يحيى بن زكريا عليه السلاممعلوم است، حال اين يحيى چگونه بود؟ گفت: به من رسيده است كه هرگز وى را جاهليّت نبود، و بر او كبيره اى نرفت؛ و اندر معاملت و برزش جدّى تمام داشت كه كسى طاقت آن نداشت، اصحاب گفتند: ايّها الشيخ! مقامت مقام رجاست و معاملتت معاملت خائقان؟ گفت: بدان اى پسر كه ترك عبوديّت ضلالت بود، و خوف و رجاء دو قائمه ايمانند(محال باشد كه كسى به ورزش ركنى از اركان ايمان به ضلالت افتد)، خائف عبادت كند ترس قطعيّت را وراجى اميد وصلت را، تا عبادت موجود نباشد نه خوف درست آيد نه رجاء، و چون عبادت حاصل آيد اين خوف و رجاء به جمله عبارتى بود، و آنجا كه عبادت بايد عبارت هيچ سود ندارد.
خواجه عبداللّه انصارى هروى در طبقات الصوفيه آورده:
شيخ الاسلام گفت كى: فرايحيى معاذ گفتند كى: قومى اندكى مى گويند كى ما به جائى رسيده ايم، كه ما را نماز نبايد كرد. گفت: به گور رسيده اند، به سقر رسيده اند.
يحيى را در بيان معرفت سخنان بلند بسيار است، كه شيخ عطار پاره اى از آنها را در تذكرة الاولياء بياورده است.
وى صاحب تصانيف و سخنان موزون است، در كشف المحجوب است:«وى را اندرين تصانيف بسيارست، و نكت و اشارت بديع...».
يحيى را در رى وام بسيار بر آمد، كه بر غازيان و حاجيان و فقرا و علما و صوفيان صرف كرده بود، داينان مطالبه كردند، پس راه خراسان در پيش گرفت، چون به بلخ رسيد به خواهش مردم مدتى آنجا سخن گفت و ايشان را پند داد، وصد هزار درم سيم وى را فراهم آمد. از آنجا بازگشت تا به رى برود وام بگزارد، اما دزدان راهش بزدند و سيمش بستدند و بعد - به نقل عطار - به هرات رفت و هفت شتر وار نقره وى را فراهم شد، و چون به نيشابور رسيد در آنجا در جمادى الأولى سال 258 در گذشت، و در مقبره باب معمر مدفون شد، و وصيت كرد كه مال را به غريمان دهند.


بزرگان ری ج2
232

524. يحيى بن ضريس رازى

ابن ضريس از قاضيان قرون نخستين رى بوده است، و در همان شهر درگذشت.

525. يحيى بن علاء بَجَلى رازى، ابوجعفر

ثقه و اصالتا كوفى است. او از اصحاب امام صادق(ع) و صاحب كتاب است. احتمالا همان يحيى بن ابى العلاء رازى است.

526. ابوزكريا يحيى بن محمّد رازى

مجهول و از سلسله روات شيخ طوسى است.

527. يحيى بن محمّد بن سديد/ سيبويه رازى

مجهول و از سلسله روات شيخ طوسى است.

  • نام منبع :
    بزرگان ری ج2
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 152987
صفحه از 271
پرینت  ارسال به