45. خواجه ابوالقاسم طهرانى رازى
وى در آغاز عهد صفويان مى زيست، و از طهران به بلاد گرجستان رفت، و هم در آنجا درگذشت.
46. ابوالقاسم على بن احمد بن محمّد بن عمران دقاق
ممدوح و از مشايخ شيخ صدوق است كه صدوق از وى راضى است.
47. ابوالقاسم وسقندى رازى
وى از دانشمندان وَسْقَند رى بوده است، و به سال 317 درگذشت.
48. ابوالمفاخر رازى
ملك الفضلاء ابوالمفاخر رازى از شاعران با نام عصر سلجوقيان بود، و به روزگار سلطان غياث الدين محمد بن ملكشاه مى زيست. از فنون علم بهره اى وافر داشت، اشعار او بيشتر به طريق لغز است، و قصائدى مصنوع و متين در مدح امام ثامن
ابوالحسن على بن موسى الرضا (عليه آلاف التحية والثنا) سروده است، كه پاره اى از ابيات آنها مغلق و معقّد و فهمشان دشوار است، و اين ابيات از آن جمله است:
بال مرصّع بسوخت مرغ ملمّع بدناشك زليخا بريخت يوسف گل پيرهن
صبح برآمد ز كوه دامن اطلس كشانچون نفس جبرئيل از گلوى اهرمن...الخ
گويا ظاهرا ابوالمفاخر رازى مذكور در فهرست منتجب الدين، و به نقل از آن كتاب درامل الآمل به صورت زير همو باشد:
الشيخ شمس الدين أبوالمفاخر بن محمدالرازى، مدّاح آل رسول اللّه صلى الله عليه و آلهصالح فاضل.
شاعرانى كه شيوه وى را تتبع كرده اند، در صفت طلوع نيّر اعظم كمتر بدين سياق گفته اند.
شيخ ابوالمفاخر را به نزد شاهان و اميران حسن قبولى تمام بوده است. دولتشاه سمرقندى از ابوطاهر خاتونى صاحب تاريخ آل سلجوق نقل كرده، كه چون سلطان مسعود بن محمد بن ملكشاه، به هنگام عزيمت به مازندران در ولايت رى فرود آمد، سپاهيان او چهارپايان خويش را در مزارع آن شهر رها كردند و زيانى فراوان وارد ساختند؛ ابوالمفاخر اين قطعه بساخت و به سلطان فرستاد:
اى خسروى كه سايس حكم تو بر فلكبرتر ز طاق و طارم كيوان نشسته است
لطفت به آستين كرم پاك مى كندگردى كه بر صحيفه دوران نشسته است
بر تخت رى تو ساكن و از حكم نافذتدر ملك چين به مرتبه خاقان نشسته است
شاها سپاه تو كه چو مورند و چون ملخبر گرد دخل و دانه دهقان نشسته است
باران عدل بار كه اين خاك سالهاستتا بر اميد وعده باران نشسته است
سلطان چون اين بخواند لشكريان را از خرابى منع و زجر كلى فرمود. مشابه اين داستان را زكرياى قزوينى به جلال خوارى رازى و طغرل بن ارسلان در رى با اشعارى نظير يا مشابه همين اشعار نسبت داده، و عوفى و امين احمد نيز در ذكر فضل خوارى واقعه جلال خوارى را با سلطان تكش در رى آورده اند.