عالى مقام ، روا داشته مى شد و هشام شخصا در رأس همه اين ظلمها بود ، براى وى تشريح و گوشزد مى نمود .
شيخ مفيد رحمه الله در ارشاد ۱ مى گويد:
روزى زيد عليه السلام به بارگاه هشام وارد شد چاكران و نديمان اموى همه گرد خليفه مغرور نشسته بودند . هنگامى كه فرزند على بن الحسين عليهماالسلام بر آنان وارد شد ، اراده كرد نزديك هشام بنشيند . هشام به قصد اهانت و جسارت نسبت به ساحت مقدّس زيد عليه السلام ، به اطرافيانش اشاره كرد كه جايى براى نشستن زيد عليه السلام باز نكنند تا از اين رهگذر اهانتى نسبت به ساحت زيد عليه السلام شده باشد .
زيد عليه السلام فرمود: هشام ، بترس از خدا و پرهيزكار باش .
هشام گفت: همانند تو مرا به پرهيزكارى امر مى كند!؟
زيد عليه السلام : در ميان بندگان خدا ، هيچ كس برتر نيست كه ديگران را به تقوى و پاكى وصيّت كند ، و كسى از وصيّت شدن به تقوى پست نگردد ، پس از خدا بترس . آنگاه هشام تند شد و فرياد زد:
تو آرزوى خلافت را در دل مى پرورانى و اميد آن را به دل بسته اى اما تو را با حكومت و خلافت چكار!؟ بى مادر ، تو فرزند كنيزى بيش نيستى!
زيد عليه السلام با وقار و متانتى كه مخصوص خود او بود ، جواب دندان شكنى به خليفه بد زبان داد ، و فرمود: هشام ، من كسانى را والا مقام تر از پيامبران در نزد خدا نمى يابم ، و حال آنكه اسماعيل عليه السلام پيغمبر خدا كنيززاده بود ، اگر اين جهت حاكى از فرو مايگى بود ، وى به رسالت مبعوث نمى گرديد .يا در جاى ديگر آمده كه زيد عليه السلام فرمود: مادران مانع ترقّى فرزندان نيستند .
اى هشام ! من از تو مى پرسم: آيا منصب نبوّت بالاتر است يا خلافت؟
پس اين نقص نمى شود ، آنگاه تو چگونه به خود جرأت مى دهى به كسى اهانت كنى ، كه او نبيره رسول خدا صلى الله عليه و آله و فرزند امير المؤمنين عليه السلام است .