زيد عليه السلام موقعى از پلّه هاى كاخ بالا مى رفت كه به اطاق مخصوص هشام برود با خود اين جمله را زمزمه مى كرد:
به خدا سوگند زندگانى توأم با مذلّت و خوارى را دوست ندارم .
جاسوس خليفه كه سايه وار زيد عليه السلام را تعقيب مى كرد اين جمله را شنيد و قبل از ورود زيد عليه السلام به غرفه مخصوص هشام جريان را گزارش داد .
هشام ، با آشنايى به روحيّات زيد عليه السلام و قراين ديگرى كه مى دانست ، فهميد زيد عليه السلام ، آرام نمى گيرد و بالاخره روزى قيام خواهد كرد ، به همين جهت موقعى كه چشمش به زيد عليه السلام افتاد .
گفت: «أنت زيد المؤمّل للخلافة؛ تو همان زيدى هستى كه خلافت را در سر مى پرورانى» و به او پرخاش كرد ، زيد عليه السلام هم جوابهاى تند و دندان شكنى به خليفه سفّاك داد . ۱
شيخ صدوق رحمه الله در عيون اخبار الرضا عليه السلام نقل مى كند:
هشام بن عبدالملك خليفه اموى ، به برادر بزرگوار زيد ، حضرت محمّد بن على الباقر عليهماالسلامجسارت كرد و با جمله توهين آميز رو به زيد عليه السلام كرد و گفت:
برادرت ، بقره ، چكار مى كند .
زيد عليه السلام در جواب گفت: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برادرم را باقر العلوم ، شكافنده دانش ، نام گذارى كرد ، ولى تو او را بقره مى خوانى!؟
مشاجرات لفظى سختى بين هشام ، اين خليفه مغرور و بدزبان اموى و زيد عليه السلام درگرفت ۲ .
هشام ، خليفه مرموز و نابكار اموى ، از اين برخوردها و ملاقاتهاى خويش با زيد عليه السلام كاملاً روحيه آزادمنشى و حرّيت او را درك كرده بود ، و او خوب مى دانست كه