135
امامزادگان و زيارتگاه های شهر ری

شهر را محاصره كنند . هوا كم كم داشت روشن مى شد ، و سياهى دامن خود را از روى زمين جمع مى كرد . در اوّلين لحظات صبح ، زيد عليه السلام به قاسم بن كثير حضرمى و مردى ديگر به نام صدام ، دستور داد به طرف شهر بروند و فريادشان را به شعارِ «يا منصور امت» بلند كنند و مردم را به جهاد دعوت نمايند . اين دو ، اسب خود را به حركت درآوردند و فريادشان به شعار انقلاب بلند بود .
در آن حال كه آنان مردم را به نبرد عليه دستگاه حكومت دعوت مى كردند ، به گروهى از دشمن به سركردگى جعفر بن عبّاس برخورد كردند . محلّ برخورد آنان بيابان عبدالقيس بود .
زد و خورد شديدى بين آنان درگرفت و در نتيجه آن مرد همراه قاسم (كه سعيد بن خيثم از وى به صدام ياد كرده است) كشته شد و قاسم دستگير گشت و او را نزد يوسف بن عمر بردند . در مقابل سؤالات يوسف ساكت بود . يوسف ، دستور داد گردن او را زدند ، و وى اوّلين شهيد روز نبرد بود .
پس از رسيدن خبر تأسّف انگيز شهادت قاسم ، زيد عليه السلام فرمانده انقلاب آل محمّد صلى الله عليه و آله به ياران سلحشورش دستور داد ، آماده نبرد شوند و پرچم هاى خود را به اهتزاز درآورند .
فرياد اللّه اكبر در خارج از شهر كوفه به گوش مى رسيد و مردانى مصمّم و با اراده در راه خدا به جنگ با دشمنان حق مى آمدند . زيد بن على عليهماالسلام پرچم خود را به اهتزاز درآورد و مردم را به كمك خويش دعوت مى كرد . پس از آنكه يوسف بن عمر والى عراق ، كاملاً از اوضاع كوفه با خبر گشت و دانست كه ياران زيد عليه السلام هر لحظه ممكن است با يك حمله برق آسا كوفه را تسخير كنند و عمّال اموى را در آن جا قتل عام نمايند ، تصميم گرفت همان صبح چهارشنبه كه انقلابيون در نزديك شهر سنگربندى كرده اند ، لشكريان خود را براى نبرد آماده سازد و به سوى كوفه حركت دهد .


امامزادگان و زيارتگاه های شهر ری
134

اما يوسف بن عمر براى حكم بن صلت پيام داد كه مردم را در مسجد محاصره كن و درهاى مسجد و بازار را ببند و از خانه هايشان براى آنان غذا ببر تا اينكه كسى نتواند از چنگ ما فرار كند و به زيد عليه السلام بپيوندد .
از طرفى مأموران خانه به خانه به جستجوى زيد عليه السلام پرداختند ، اما اثرى از وى نيافتند . آنان گمان مى كردند زيد عليه السلام در خانه معاوية بن اسحاق فرزند زيد بن حارثه يكى از ياران وفادارش باشد ، اما اين خانه را هم گشتند و زيد عليه السلام را نيافتند .
زيرا آن شب زيد عليه السلام و يارانش از شهر خارج شده بودند و در بيابان به سر مى بردند .
آن شب ، شبى سرد و وحشتناكى بود ، شبى كه اهريمنان حكومت شام ، شهر را محاصره كرده و مردم را در مسجد زندانى نموده اند ، و قصدشان اين بود كه زيد عليه السلام و ياران فداكارش را دستگير نمايند .
زيد عليه السلام وعدّه معدودى از رزمندگان باوفايش در بيابان آتش افروختند و در كنار آتش آن شب را تا به صبح بيدار ماندند . و اين آتش ، خود ، آمادگى براى نبرد بود . ۱
امّا از آن چهل هزار نفرى كه با زيد عليه السلام بيعت كرده بودند ، تنها دويست و هجده نفر به زيد ملحق شدند و خود را برا فرداى ، فرداى روز جنگ ، روز سرنوشت و بالاخره ، روز شهادت آماده مى كردند .
زيد گفت: پس كو آن كسانى كه با ما بيعت كردند؟!
گفتند: فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله را مردم در مسجد زندانى كرده اند . زيد با حالت تأسف و ناراحتى فرمود:
لا وَ اللّه ما هذا لِمَن بايَعنا بِعُذرٍ؛ نه ، به خدا سوگند اين براى آنان كه با ما بيعت كردند عذر نمى شود . ۲
ياران زيد عليه السلام شب چهارشنبه را تا به صبح بيدار ماندند و خود را آماده كردند كه

1.تاريخ طبرى ، ج ۵ ، ص ۴۸۶؛ مقاتل الطالبيين ، ص ۱۳۱؛ قيام زيد بن على عليهماالسلام ، ص ۸۶ .

2.مقاتل الطالبيين ، ص ۱۳۷؛ زيد الشهيد ، ص ۱۴۳ .

  • نام منبع :
    امامزادگان و زيارتگاه های شهر ری
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 193504
صفحه از 336
پرینت  ارسال به