چون چشم هارون به سر بريده عبداللّه افتاد ، چنان ناراحت شد كه نتوانست خود را نگه دارد ، و با تندى به جعفر گفت: واى بر تو چرا چنين كردى؟
جعفر برمكى براى خودنمايى اظهار داشت: براى اينكه در چنين روزى خليفه را مسرور و خوشحال سازم چيزى بهتر از اينكه سر دشمن تو و دشمن پدران تو را به هديه آورم نيافتم . لذا سر عبداللّه را كه بزرگ ترين دشمن شما بود ، تقديم مى نمايم . از طرفى چون عبداللّه آن نامه را به امير المؤمنين نوشته بود و دست و زبانش را به كارى كه نبايد بگشايد گشود ، لذا من چنين كردم .
هارون از ديدن آن سر مطهّر و بيانات فريبنده و چاپلوسانه جعفر در غضب شد و با صداى بلند گفت: واى بر تو ، اين كارى كه تو انجام دادى (بدون دستور من به قتل رساند) بزرگ تر از كار او (نوشتن نامه فحش و ناسزا) بود! آنگاه دستور داد بدن عبداللّه را غسل و كفن كرده و به خاك سپارند .
اين جريان گذشت تا وقتى كه هارون تصميم به نابودى برمكيان گرفت و مسرور (ياسر) را مأمور كشتن جعفر نمود و به او گفت: هنگامى كه خواستى او را بكشى ، به او بگو اين كشتن تو به جاى عبداللّه بن حسن عموزاده من است كه او را بى اجازه من به قتل رساندى ، و مسرور نيز هنگام كشتن جعفر اين جمله را به او گفت . ۱
بارى ، عبداللّه بدين ترتيب شهيد شد ، و قبر وى هم در بغداد ، در سوق الطعام داراى بقعه و زيارتگاه مى باشد . ۲
1.مقاتل الطالبيين ، ص ۴۵۹ ـ ۴۶۱؛ بحارالأنوار ، ج ۴۸ ، ص ۱۶۲؛ أعيان الشيعه ، ج ۸ ، ص ۵۰؛ جنّة النعيم ، ص ۴۹۱؛ تتمة المنتهى ، ص ۲۳۹ ـ ۲۴۰؛ منتهى الآمال ، ج ۲ ، ص ۱۶۸؛ عمدة الطالب ، ص ۳۱۵؛ ناسخ امام سجّاد عليه السلام ، ص ۳۹۶؛ الشجرة المباركه ، ص ۱۷۶ ـ ۱۷۷؛ سراج الأنساب ، ص ۱۶۳؛ المجدى ، ص ۲۲۰؛ الفخرى ، ص ۸۳؛ لباب الانساب ، ج ۱ ، ص ۲۳۰؛ انجم فروزان ، ص ۱۴۶؛ شاگردان مكتب ائمه عليهم السلام ، ج ۲ ، ص ۴۰۳ ـ ۴۰۵؛ انوار پراكنده ، ج ۱ ، ص ۵۶۴ .
2.عمدة الطالب ، ص ۳۱۶؛ ناسخ امام سجاد عليه السلام ، ج ۸ ، ص ۳۹۶؛ مقاتل الطالبيين ، ص ۴۶۱ .