277
امامزادگان و زيارتگاه های شهر ری

حضرت امام حسين عليه السلام فرموده است كه اين كتاب محرق نقل عروسى قاسم را بخوانم .
من كتاب را آوردم و به شما دادم ، ديدم منبرى است و شما بالاى منبر رفتيد و خلق بسيار جمع شدند عروسى قاسم را خوانديد گريه بسيارى شد از خواب بيدار شدم .

خواب ديگر

مؤمنى نزد عالى جناب مجتهد العصرى حاجى ملا محمّد كرمانشاهانى ، رفته خوابى ديده بود نقل كرد ايشان فرستادند او را نزد حقير نقل كرد كه؛ در مسجد جامع تهران خوابيده بودم ، ديدم چاوشى فرياد مى زند كه حضرت امام حسين عليه السلام به شهر رى آمده ، خلق روانه خدمت حضرت شدند من هم روانه شدم . رفتم ديدم خلق بسيار جمع شده اند حضرت فرمود تعزيه خواندند و بسيار گريستند بعد كه تعزيه تمام شد ، همان چاوش فرياد مى زد كه حضرت امام حسين عليه السلام به ديدن دخترش آمده مى فرمايد كه اين دختر من است هر كس انكار كند من از او بيزارم .

خواب ديگر

خداداد دلاك گفت: من در مجلس عالمى بودم ، حرف زبيده خاتون برآمد ، آن عالم مى گفت كه بر من معلوم نيست و از جمعى ديگر از علما و غيره مى شنيدم كه هست ، رفتم به حضرت عبدالعظيم و از خدا سؤال كردم كه در خواب بر من معلوم شود ، شب جمعه در خواب ديدم كه پيرمردى ريش سفيد آمد و مرا گفت: برخيز برويم گفت به كجا؟! گفت: به آنجا كه خواستى معلومت شود .
من با او رفتم ديدم مرا برد به روضه زبيده خاتون و خود ايستاد و مرا گفت: برو به در روضه من نزديك رفتم ديدم رخت خوابى در ميان روضه افتاده است و زنى به صورت عروسان در نهايت وقار در آنجاست .
سلام كردم و بيرون ايستادم ، ديدم فرمود: برو كيفيت ما در بحر الأنساب هست . برو ببين بر تو معلوم مى شود .
مى گويد من برگشتم كه بيايم ديدم جوانى نورانى دست و پا به حنا آمد . من سلام


امامزادگان و زيارتگاه های شهر ری
276

مهدى قلى خان قاجار نيز بود با جمعى ديگر كه در روضه مشرف شديم آمدند و اين نقل را كردند .
شيخ الاسلام فرمودند: ما بايد آن زن و مرد را بشناسيم و از ايشان بشنويم . خدام گفتند: ما نشناختيم عصرى داعى و جناب ملا شريف على نايب متولى سركار حضرت در روضه نشسته بوديم كه ديديم شخصى آمد و نزد ما نشست و دعاى بسيار به من كرد و گفت: من مكرر آمدم در اين روضه و حوايج خود را از خدا خواسته ام و به زودى برآمده و دو روز پيشتر با زوجه خود آمدم آواز گريه زنها از ميان قبر مى آمد به طريق لهجه عربى نوحه مى كردند بسيار گريستم و شوق و يقين ما زياده شد .
گفتيم: اين تو بودى ، گفت: بلى خادمها نيز آمدند و شناختند ، اسمش را پرسيديم ، گفت: من محمّد صادق برادر زن عبداللّه خان فران چاهى مى باشم او را گفتيم برو نزد جناب حاجى ملا محمّد و شيخ الاسلام مى خواهند از شما بپرسند .

كرامات ديگر

نيز از شفا دادن بيماران و آوردن ساربانان شتر خود را كه مريض بوده ، دور حضرت گردانيدن و گوسفند قربانى كردن و خوب شدن بسيار اتفاق افتاده كه هرگاه آنچه مطلع شدند نوشته شود بسيار مى شود .

و ديگر

خواب ، كه صلحا و مؤمنين در خواب ديده اند نيز بسيار است ، چند خواب را نقل مى كنيم ، چون خواب بين ها ظاهرا از صلحا بودند .
از آن جمله كربلايى محمّد گفت خواب ديدم كه رفتم در زبيده خاتون ديدم باغ بسيار بزرگى در آنجا هست و درختهاى پرميوه غير ميوه هاى دنيا به نظرم آمد و خلق بلند قامتى مشاهده كردم ، از يكى پرسيدم: اين باغ چيست و شما چه كس هستيد؟! گفت: اين باغ بهشت است و ما خادمان حضرت و از شهر حضرت صاحب الامر عليه السلام مى باشيم .
بعد ديدم يكى فرياد مى زند كه حاجى ميرزا آقايى تهرانى را حضرت مى خواهد . ديدم شما را بردند . بعد شما برگشتيد و به من گفتيد: برو خانه كتاب محرق را بياور كه

  • نام منبع :
    امامزادگان و زيارتگاه های شهر ری
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 179522
صفحه از 336
پرینت  ارسال به