97
امامزادگان و زيارتگاه های شهر ری

متوكل مى گويد: من يك مرتبه متوجه شدم كه چه اشتباهى كردم و از كار خود پشيمان شدم و نمى دانستم چه بكنم ، امام صادق عليه السلام هم امر نفرموده بود كه آن را به كسى ندهم .

صحيفه اى ديگر

اما بعد ديدم ، يحيى جامه دانى خواست و يك صحيفه اى قفل زده و مهر كرده را از آن بيرون آورد و تا چشمش به مهر آن افتاد آن را بوسيد و در اين حال قطرات اشك از چشمش سرازير شد .
سپس مهر را شكست و قفل را گشود و صحيفه را باز كرده ، بر چشم نهاد و به صورتش ماليد و فرمود: به خدا قسم اى متوكل ، اگر جريان كشته شدن و به دار آويخته شدنم را كه از پسر عمويم نقل كردى نبود اين صحيفه را به تو نمى دادم . و از دادن آن به تو بخل داشتم .
سپس يحيى اضافه كرد: ولى من مى دانم كه پيشگويى حضرت صادق عليه السلام حق و درست است و آن را پدرانش فرا گرفته ، و به زودى درستى آن آشكار خواهد شد ، پس ترسيدم كه چنين علمى به دست بنى اميه بيفتد و آن را پنهان دارند و در گنجينه ها براى خود نگهدارى كنند .
پس آن را بگير و به جاى من نگهدار و منتظر باش . هرگاه خداوند كار من و اين گروه (بنى اميه ) را به پايان رسانيد و او پايان دهنده همه كارهاست و بدان كه ، اين صحيفه امانت و سپرده به من نزد تو باشد تا آن را به پسر عموهايم محمّد و ابراهيم فرزندان عبداللّه بن حسن بن على عليهم السلام برسانى ، زيرا هر دو در اين كار (قيام عليه حكومت غاصبان بنى اميه) جانشينان من هستند .

ملاقات با امام

متوكل گفت: من صحيفه را گرفتم و موقعى شنيدم كه يحيى بن زيد كشته شده ، به مدينه باز گشتم و خدمت امام صادق عليه السلام مشرف شدم و سرگذشت يحيى و مذاكراتى


امامزادگان و زيارتگاه های شهر ری
96

صحيفه كامله

يحيى: خوب ، چيزى از عمويم يادداشت و يا حفظ نكرده اى؟
متوكل: آرى ، يادداشت و نوشته هايى از او دارم .
يحيى: ببينم .
متوكل: پس من انواعى از علم كه از آن حضرت يادداشت نموده بودم به او نشان دادم و در آن ميان دعايى كه حضرت صادق عليه السلام شخصا آن را به من املا فرموده بود و حضرتش به من فرموده بود كه پدرش امام باقر عليه السلام آن را به املا كرده و آن دعا از دعاهاى پدرش امام على بن الحسين عليهماالسلام و از جمله دعاهاى صحيفه كامله است . آن دعا را به او دادم .
يحيى آن را تا به آخر از نظر گذراند و به دقت مطالعه كرد ، و گفت: اجازه مى دهى آن را رونويسى كنم .
متوكل: پسر رسول خدا ، در آنچه از خودتان است اجازه مى خواهيد؟
يحيى: الآن دعايى از صحيفه كامله از آنچه پدرم آن را از پدرش (على بن الحسين عليهماالسلام) نقل شده به تو نشان مى دهم ، پدرم براى حفظ آن و اينكه آن را به نااهل ندهم بسيار سفارش كرد .
« عمير» فرزند متوكل مى گويد: پدرم (متوكل) برايم تعريف كرد كه موقعى گفت وگويم با يحيى به اينجا رسيد ، چنان محبت يحيى در دلم افتاد كه بى اختيار ، برخاستم و سر او را بوسيدم ، و گفتم: به خدا قسم من ، خداوند را با دوستى و پيروى شما پرستش مى كنم ، و اميدوارم كه ، مرا در زندگى و مرگ به وسيله ولايت و دوستى شما سعادت مند و نيك بخت فرمايد .
سپس متوكل مى گويد: يحيى آن صحيفه اى كه به او داده بودم ، به جوانى كه همراهش بود ، داد و به او فرمود: اين دعا را با خط قشنگ براى من بنويس و بياور ، شايد موفق شوم آن را حفظ كنم ، چون من اين دعا را از پسر عمويم جعفر بن محمّد عليهماالسلامـ خدا او را حفظ كند ـ مى خواستم ، اما نمى داد!!

  • نام منبع :
    امامزادگان و زيارتگاه های شهر ری
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 194766
صفحه از 336
پرینت  ارسال به