99
امامزادگان و زيارتگاه های شهر ری

من برخاستم كه به سراغ آن دو بروم ، امام فرمود: بنشين ، سپس كسى را به طلب محمّد و ابراهيم فرستاد و آن دو آمدند ، امام صحيفه را به آنها داد و فرمود: اين ارث پسر عموى شما يحيى است كه از پدرش زيد به او رسيده است و آن را به شما دو نفر اختصاص داده است و به برادرنش ۱ نداده . و من در اين باره با شما پيمانى مى بندم .
آن دو برادر ، گفتند: خدا تو را رحمت كند ، بفرماييد سخن شما پذيرفته است .
امام فرمود: اين صحيفه را از مدينه بيرون مبريد .
محمّد و ابراهيم: چرا؟
امام: پسر عموى شما درباره آن ، از چيزى بيم داشت كه من درباره شما هم بيم آن را دارم .
محمّد و ابراهيم: بله او موقعى از اين جريان بيم داشت كه مى دانست كشته مى شود .
امام صادق عليه السلام : شما هم ، خاطر جمع نباشيد به خدا قسم مى دانم به زودى قيام خواهيد كرد . همان طورى كه او(يحيى) قيام كرد و كشته خواهيد شد . چنان كه او نيز كشته شد .
در اين هنگام آن دو برادر برخاستند و اين جمله را زمزمه كردند: لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم؛ نيست جنبش و نيرويى جز به يارى خداى برتر و بزرگ .
محمّد و ابراهيم برخاستند و رفتند ، سپس امام صادق عليه السلام فرمود: متوكل ، چسان يحيى با تو گفت (عمويم محمّد بن على و پسرش جعفر بن محمّد مردم را به زندگى مى خوانند و ما ايشان را به مرگ دعوت مى كنيم؟)
متوكل: ، بله ـ خداوند كار تو را اصلاح كند ـ ، اين مطلب را پسر عمويت يحيى به من گفت .
امام: يرحم اللّه يحيى؛ خدا يحيى را بيامرزد ، پدرم از پدرش از جدش از على عليه السلام ، مرا خبر داد:

رؤياى رسول خدا

روزى پيامبر روى منبر نشسته بود ، اتفاقا خواب سبكى به حضرتش دست داد ، در عالم خواب ديد مردمى چند مانند بوزينه گان به منبرش مى جهند و مردم را به قهقرا

1.برادران يحيى بن زيد عبارت اند از: حسين ، عيسى و محمّد .


امامزادگان و زيارتگاه های شهر ری
98

كه بين ما واقع شده بود براى حضرتش تعريف كردم . امام خيلى گريه كرد و سخت اندوهناك شد و فرمود: خدا پسر عمويم را بيامرزد ، و او را با پدران و اجدادش محشور فرمايد ، به خدا قسم اى متوكل علت آنكه صحيفه را به يحيى ندادم همان بود كه او بر صحيفه پدرش مى ترسيد (و آن افتادن به دست نااهل بود) اكنون آن صحيفه كجاست؟
گفتم: بفرماييد اين همان صحيفه است .
امام آن را گشود و فرمود: به خدا قسم اين خط عمويم زيد و دعاى جدم على بن الحسين عليهماالسلام است .
سپس به فرزندش اسماعيل فرمود: اسماعيل ، برخيز و دعايى كه تو را به حفظ و نگهداريش امر نمودم ، بياور ، اسماعيل برخاست و صحيفه اى بيرون آورد كه گويا همان صحيفه اى بود كه يحيى بن زيد به من داده بود .
امام صادق عليه السلام ، آن را بوسيد و بر چشم خود نهاد و فرمود: اين نوشته پدرم و گفته جدم است كه در حضور خودم پدرم آن را نوشت .
متوكل مى گويد: عرض كردم: فرزند رسول خدا ، اجازه مى دهيد آن را با صحيفه زيد و يحيى تطبيق و مقابله كنم .
امام اجازده داد و فرمود: تو را براى اين كار سزاوار ديدم .
موقعى كه من آن دو صحيفه را با هم تطبيق كردم ، ديدم هر دو مثل هم است و (از نظر عبارات و مطالب با هم فرقى نداشتند ، حتى صحيفه اى كه امام به من داده بود با صحيفه يحيى بن زيد يك حرف تفاوت نداشت) .
سپس از امام صادق عليه السلام اجازه خواستم كه صحيفه يحيى را (بنا به وصيت او) به فرزندان عبداللّه بن حسن عليه السلام بدهم .
امام در جوابم اين آيه را خواند: خداوند شما را امر مى كند كه امانتها را به صاحب آن برسانيد . ۱ بله ، اى متوكل صحيفه را به آن دو (ابراهيم و محمّد) بده .

1.سوره نساء ، آيه ۵۸ .

  • نام منبع :
    امامزادگان و زيارتگاه های شهر ری
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 178722
صفحه از 336
پرینت  ارسال به